یک ذهن زیبا
این نوشته پیشتر در مجله فیلم منتشر شده
فقط چهار فیلم بلند ساخته و میتوان بیواهمه از حیرت و ملامت دیگران، او را فیلمسازی مؤلف دانست. مؤلف بودن یک امتیاز نیست یک ویژگی است که فارغ از نیت و اراده فیلمساز شکل میگیرد و چه بسا قصد آگاهانه به مؤلف شدن نتیجهای عکس و مضحک به بار بیاورد (که نمونههایش را هم دیدهایم). فیلمهای توکلی در بستر و پیوستاری یکپارچه و یکه شکل گرفته و دغدغههای بنیادینی را در باب هستی، آفرینش و زیباشناسی طرح کردهاند. اما سینمای توکلی جدا از اهمیت پیچیدگیهای ساختاریاش که در هماهنگی دلپذیر و تاموتمامیبا درونمایه دیریاب و پیچاپیچ متنهایش است برای من از منظری دیگر اهمیتی منحصربهفرد دارد. آفرینش هنری در سرزمینی چون ایران همواره آمیخته و آغشته به برخی سوءتفاهمها بوده است. از دیرباز هنر به عنوان ابزار و اهرمیبرای طرح و پیشبرد دغدغههای اجتماعی نگاه شده و هنرمند راستین در نظر تحلیلگران روشنفکر، کسی بوده که نگاهی معترضانه یا دستکم مسألهجویانه در قبال کاستیها و آسیبهای اجتماع داشته باشد و در حد اعلایش به چارهجویی این کمداشتها بپردازد. مفهوم فریبنده و بهظاهر مهم «هنر متعهد» محصول همین نگرش و تلقی است که در رویکردهایی متفاوت از سوی نگاه رسمیو نیز بخش عظیمیاز جامعه روشنفکری و از جمله گروه قابلتوجهی از منتقدان سینما ترویج و تبیین میشود. نخستین پرسش در مواجهه با اثر هنری این است که کدام معضل و مسأله اجتماعی را در بر دارد. از این منظر، فیلمهای توکلی فاقد هرگونه تعهدی به اجتماع هستند. او برخی از اساسیترین و هستیجویانهترین چالشهای ذهنی انسان را دستمایه فیلمهایش قرار میدهد و دنیای متنش را در چارچوب ذهنیت شخصیتها و فضای محدود پیرامونشان برمیسازد. در چنین رهیافتی، اجتماع به آن معنای ازدحام و تصادم آدمها و منازعات اجتماعی و سیاسی، ابداً وجود ندارد. گاهی هنرمند ترجیح میدهد به جای رو آوردن به دغدغههای اجتماعی و واگویی نقهای همیشگی آدمهای توی تاکسی، بر خود انسان و پرسشها و تردیدهای ماهویاش تمرکز کند. حد اعلای این اجتماعگریزی را در همین جشنواره اخیر در آسمان زرد کمعمق دیدیم. جغرافیای فیلم به دو بخش قسمت شده؛ خانهای پوسیده و چرک که آدمهای قصه در آن سرگرداناند و طبیعتی زیبا و بهاری که در سروشکلی رؤیاگون، نمودار گذشته و یک زیبایی ازدسترفته است (که بر اساس تحلیل وسواسی اسکیزوفرنیکوار زن قرار بود جاودانه شود). دوربین دو جا به محیط خارج از حصار آن خانه سرک میکشد اما بسیار مختصر. قاب تا حد ممکن بسته است و هجوم صدا و ازدحام محیط چنان در تضاد با سکون و سکوت داخل خانه است که گویا نفس کشیدن در این فضای بیرونی، این محیط آلوده و مهاجم، بیش از چند ثانیه مقدور نیست.
آری، توکلی هنرمندی متعهد است اما تعهدش به ذات هنر و دغدغههای ناب ذهن خودش است. و دشوار است در فضایی شعارآلود و ایدئولوژیزده، حدیث ناب دلشوره و تنهایی گفتن. به شکلی دلپذیر تفرد و جمعگریزی، در شخصیت خود فیلمساز هم نمودی آشکار دارد. او قصههایش را بیسروصدا، دور از حاشیهآفرینیهای ژورنالیستی برای جلب نظر و پروپاگاندای مطبوعاتی جلوی دوربین میبرد. در نشستهای پرسشوپاسخ جشنوارهای و برنامههای نقد و بررسی تلویزیونی شرکت نمیکند. کسی نمیداند کِی میآید و کی میرود. کی مینویسد و کی فیلم میسازد. حتی صدای اعتراضش در پی کنار گذاشتن بیرحمانه فیلمش بلند نمیشود. اگر جز این بود باید به اصالت و معرفت فیلمهایش شک میکردیم. او سرش گرم کار خودش است و فارغ از طعنهها و ستایشها سالک راه خود و پیرو مکتب ذهن زیبای خود است. این وسطها گاهی شاهکاری مثل پرسه در مه هم میسازد که اگر محصول یک فیلمساز دیگر بود چه بسیار تبعات ژورنالیستی و گپوگفت و میز گرد و مستطیلی و… در پی میداشت. اما این جوانِ پیرشده در جوانی انگار با لذت خودنمایی و تحسینطلبی، دنیا دنیا بیگانه است و در هر لحظه فقط متن و فیلم بعدیاش را در سر دارد. در کنشهای روزمره هم حواسش جمع خود و متفرق از همه آدمهای دوروبر است. به شکلی منطقی، هنرمندی با این روحیه انزواطلبانه، نسبت معقولی با سینما و ماهیت کار گروهیاش نمیتواند داشته باشد. شاید موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و هنرهایی خلوتطلب و انفرادی، تناسب بیشتری با روحیه و منش او داشته باشند. اما نتیجه همکاری متخصصان رشتههای مختلف در فیلمهای او و تجربه آدمهایی که با او همکاری داشتهاند حکایتی درست عکس این به دست میدهد. از بازیگر و فیلمبردار تا طراح لباس و صحنه و تدوینگر، بهترین کارهایشان را در سالهای اخیر در فیلمهای او انجام دادهاند. حمید خضوعی ابیانه با پرسه در مه کیفیتی منحصربهفرد و فوقتصور ارائه داد که از تمام کارهای ارزشمند پرشمار این سالهایش فراتر میایستد. شهاب حسینی بهرغم نقشآفرینیهای درخشان و بیچونچرای چند سال گذشتهاش، اجرایی چنان چشمگیر و پیچیده در پرسه در مه داشت که بیکمترین تردیدی میتوان آن را شاخصترین بازی کارنامهاش دانست. نگارنده پیش از جشنواره شاهد حضور بهرام دهقانی در جمعی بود. وقتی از او پرسیدند فیلم توکلی چهطور است (و طبق معمول کسی خبری از خود فیلم و قصهاش نداشت) این تدوینگر توانا و هنرمند، پاسخی یککلمهای داد: «عجیب!». چند روز باید میگذشت تا به عنوان دوستدار فیلمهای قبلی توکلی که بیصبرانه در انتظار نمایش فیلمش است معنای کلام استاد را دریابم. یک فیلم عجیب. فیلمیاز یک ذهن هزارتو و زیبا. با درونمایهای بهظاهر ساده اما بهغایت هولناک و هراسانگیز. ظرایف روانشناسانه متن و جزییات ژرفنگرانه در شخصیتپردازی، مرا به ژرفنای متون نمایشی ماندگار برد. اگر فیلمساز در فیلم قبلیاش اقتباسی درخشان از متن نمونهوار تنسی ویلیامز به دست داده بود، این بار روح ویلیامز را احضار کرده به روزهای بیتقویم تهران پلشت. جادو میکند ترانه علیدوستی، بانوی بیبدیل بازیگر. صابر ابر چه زود به پختگی و وقاری اینچنین غبطهبرانگیز در نقشآفرینی رسیده. کیست این حمید آذرنگ که یکتنه بار پادرهوایی و خستگی اجتماعی کلان را در فیلمیخلوتگزین به دوش میکشد و آینهداری میکند. سحر دولتشاهی با این شمایل سرخابزده و گلگلی و این النگوهای زمخت، چه نسبتی با شمایل امروزی و موقر خودش دارد؟ نوای سحرانگیز موسیقی استاد علیزاده غم ویرانگر ساکنان این خانه متروک را در جان مینشاند. بله، آسمان زرد کمعمق فیلم عجیبی است. خیلی راحت میشود دوستش نداشت. اما به همان راحتی میشود گرفتار افسونش و مشتاق بارها و بارها دیدنش شد. توکلی تدارک ساخت فیلم بعدیاش را شروع کرده، باز هم در همان خلوت و سکوت آشنا. من که از همین حالا منتظر دیدنش هستم.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
بی شک بهترین نوشته ای که تا به حال در مورد دنیا و جهان بینی بهرام توکلی خوندم .
قلمتون همواره استوار..
————-
پاسخ: قربان تو رفیق گل