این دوران گذار بیپایان!
به نظر میرسد در این چند سال درونمایه خیانت یا ظن به خیانت در همسری، مانند ویروسی بهشدت مسری به جان این سینما افتاده و مقتضای آن هم مفهوم بیمصداق و دستمالیشده «گذار از سنت به مدرنیته» است. بنا بر توافقی نانوشته، این گذار کذایی متناظر است به گذر از اخلاق به بیاخلاقی. این تلقی که مدرنیته مترادف بیاخلاقی است و گوهر اخلاق فقط در دل سنت (آداب و باورهای کهن در بستر یک زندگی چرخدندهای و پیشاآنالوگ) یافت میشود عمیقاً تأملبرانگیز است. مدرنیته در دو سطح در جوامع استقرار مییابد: نخست در تغییر روش و سبک زندگی فردی و اجتماعی به سبب دستاورهای فناورانه و دیگر، در تردید بنیادینی که به جان گفتمان غالب سنتی میاندازد و ایراد کار در اینجاست که سنت با اخلاق یکی دانسته میشود. ژان بودریار تعبیر جالبی درباره مقوله مدرنیته در جوامع جهانسومیدارد. به گمان او این جوامع که بر اساس ذهنیت شکل گرفتهاند و با امور عینی ستیزی بنیادین دارند، حتی از تاریخ (به عنوان یک دانش عینی) بیبهرهاند و گرایشی زایدالوصف به بهرهگیری از مفهوم اسطوره دارند. و اسطوره همان تاریخی است که از عینیت افتاده و مدام به ورطه حماسه و تعصب شوونیستی میغلتد. به گمان بودریار در متن چنین جوامعی مفهوم مدرنیته به معنای غلبه عینیت بر ذهنیت نمیتواند شکل بگیرد و آن وجه ظاهری مدرنیته که به جلوههای سختافزاری مدرن مربوط است به همراه گرتهبرداری کورکورانه و سادهانگارانه از شیوه زندگی و اندیشه غرب، وضعیتی بیریخت را شکل میدهد که میتوان از آن تعبیر به «مدرنیزه» کرد. یعنی جوامع جهانسومیبه جای شکلگیری درونزاد مدرنیته، گرفتار اماله مدرنیزاسیون میشوند. در واقع، آنچه که در چنین جوامعی گذار از سنت به مدرنیته میدانیم، ربطی به یک فرایند انتقالی ندارد و محصول دخول نصفهنیمه مدرنیته در سنت و حد اعلای یک همآمیزی ناشدنی است؛ موجودیتی نوترکیب، بدریخت و بیقواره. در سرزمین ما اگر گذاری هم در کار باشد گذار از سنت به وانمایی مغشوش مدرنیته است که مدتها قبل صورت گرفته؛ از زمان تزریق سادهانگارانه ظواهر زندگی غربی در عصر پهلوی نخست تا مدرنیزاسیون نفتی دهه پنجاه خورشیدی.
شکلگیری تساهل در مقوله مذهب را نباید با گذر از سنت یکی دانست. در واقع، بافتار جامعهای چون ایران چنان با مقوله سنت ممزوج است که اساساً جایی برای نطفه بستن و نمو مدرنیته ندارد. نکته مهم در رهیافت هنر و ادبیات ایرانی به مقوله مدرنیته این است که اکثریت غالب تولیدات این دو عرصه، محصول اقلیتی کمرنگ و جداافتاده از پیکره سنتمند جامعه است. پیشبینی نادرست برخی از تحلیلگران درباره کنشها و واکنشهای اجتماعی محصول همین شکاف بزرگ است. اهل هنر و اندیشه، نسبت مشخصی با تودهها ندارند و اغلب مطرود همان تودهها هستند؛ بهویژه وقتی با باورهای نهادینه آنها رویارو میشوند. تودهها هر اندیشه واگرایانهای را میبلعند و ناکار میکنند. و مسأله اینجاست که مدرنیزاسیون تزریقی، بهسرعت دوز مؤثرش را از دست میدهد و نیاز به تزریق مکرر و پیوسته دارد و از این رو، هرگز نهادینه نمیشود. بگذارید مثالی پیشپاافتاده بزنیم (و شاید مشکل همین است که اغلب پیش پا را نمیبینیم): حتی امکان دسترسی نسبتاً گسترده به برنامههای ماهوارهای برای بخش قابلتوجهی از مردم هم نمیتواند موجب تکثر و مانع رویکرد تودهوار به تماشای سریالهای بهراستی بیارزش و مبتذل تُرک شود. این همسویی تودهوار در قبال پدیدههای قشرینگر و دور از هر ژرفاندیشی، نشانهای بر ماهیت راستین جوامع جهانسومیاست. دقت کنید که چنین محصولات بیارزشی ربطی به «تهاجم فرهنگی غرب» ندارند و از جایی مثل ترکیه که خودش نمود تمامعیار مدرنیزاسیون حقنهای است، صادر شدهاند. به گمانم به جای توقف در مفهوم موهوم گذار از سنت به مدرنیته باید تحلیلمان از شرایط امروز را معطوف به واقعیت موجود کنیم.
با این پیشزمینه، رواج مضمون خیانت در زندگی مشترک در سینمای ایران بازتابی از هویت مغشوش اجتماعی است و بهرغم همه انکارها، در اقلیتی که میان سنت و مدرنیزاسیون ساندویچ شدهاند، این مسأله حضوری قابلتوجه دارد و به رشد آمار طلاق (به گواه منابع رسمی) منجر شده است. اما فارغ از هر واقعیت فرامتنی، خیانت دستمایهای بهشدت تأثیرگذار است که امکان دراماتیک گرهافکنی، تعلیق و پیچش داستانی و… را به یک متن میدهد. اما در یک جامعه نامدرن، تحلیل متن بدون توجه به فرامتن میسر نیست. در چنین بستری امکان آفرینشگری بهشدت محدود میشود. حتی اگر هنرمند داعیه نقد اجتماعی نداشته باشد و صرفاً بخواهد چالشها و کشمکشهای درونی یک شخصیت را ترسیم کند، متهم به اهانت به تودههایی میشود که اساساً هرگز مخاطب آن اثر هنری و (در کل) مخاطب هیچ اثر هنری نیستند. کشمکشهای برآمده از نمایش این فیلمها و اعتراض گروههای فشار در چند سال اخیر محصول همین نگاه ایدئولوژیک به سینماست.
منبع: روزنامه شهروند
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
هستیم در خدمتتون منتها ساکتیم.
شمام کم پیدایین بنویسین از حال این روزاتون
———
پاسخ: دم شما گرم ولی چرا ساکت؟ اون وقت انتظار دارین تازه از حال و روز خودم بنویسم؟ واسه کی آخه؟ 🙂 بی خیال. زنده باشید
ممنون رضا خیلی خوب بود. در ضمن خوشحالم بابت از سرگیری فعالیتهات
————–
پاسخ: ممنون. ولی من فعالیتم رو یک روز هم تعطیل نکردم تا حالا. گاهی میاد توی سایت و نشریات و اغلب نوشته میشه در قالب داستان و فیلمنامه و نمایشنامه که یه روز اجرا بشه و البته شما رفقا نیاین ببینینش! 🙂
فکر می کنم یه دلیل دیگه اینکه اینقدر به این سوژه در سینمای ایران پرداخته می شه ممیزی و سانسور شدید هست که مانع ورود سینمای ایران به مقولات جدی مثل اقتصاد و سیاست و مسایل اجتماعی است.