دنائت و منائت

خب بالاخره بعد از مدت‌ها سکون و ملال اتفاقی مهیج در این روزنوشت افتاد. در پست قبلی مرتکب یک غلط املایی شدم (به جای دنائت نوشتم دناعت) و بلافاصله کسی که تا به حال من و نوشته‌هایم را به کامنتی مفتخر نکرده بود آزرده‌خاطر «گاف»م را به رخم کشید و آموزشم داد. می‌شد آن کامنت را منتشر نکنم و اشتباهم را به آنی درست کنم و همه چیز مثل همیشه به همین روال مزخرف بگذرد. اما ذهنم، این ذهن خسته، جلدی جرقه زد به خاطره‌ای مشابه، به ارتکاب خودم، و دستم نرفت برای حذف. 

 شاید پیش‌تر هم گفته‌ باشم که من مرض غریبی برای سر نزدن به وبلاگ‌ها دارم و ترجیح می‌دهم مطالعه‌ام در اینترنت محدود به نیازها و جست‌وجوهای مشخص خودم باشد و یاد نگرفته‌ام به طور منظم نوشته‌های کسی را دنبال کنم یا به تعبیری دیگر مدام به محصول دیگران سرک بکشم و آمار بگیرم. اصلا خواننده ثابت هیچ وبلاگی نبوده و نیستم و نخواهم بود (همان طور که نمی‌توانم خواننده پی‌گیر نوشته هیچ منتقد، نویسنده‌ یا شاعری باشم). در کل همراهی پیوسته و سریالی با خوی بی‌قرار و بی‌قید من سنخیتی ندارد و به همین دلیل است که تلاشی برای حفظ مخاطبان خودم هم نمی‌کنم چون به گمانم توقف بیش از حد در هر ایستگاهی بالقوه آسیب‌زاست. شاید به همین دلیل است که سریال‌بین خوبی نیستم (یا راستش اصلا نیستم). باری، سه چهار سال پیش بود گویا، که سر زده بودم به وب‌سایت یا وبلاگ (هرچه هست) مسعود بهنود. اوضاع بد و ناامیدکننده‌ای داشتیم و می‌خواستم بدانم دنیادیده‌ها که مرده‌باد و زنده‌باد بسیار دیده و شنیده‌اند چه چشم‌اندازی از روزگار پس‌آمد دارند. در نظرم بهنود از آن معدود آدم‌های محترم ژورنالیسم ایران بوده و هست. کلامش حلواست و قلمش طلاکوب. نثرش غبطه‌برانگیز است و خودش با آن اطمینان و آرامش (حتی اگر مخالف حرفش باشم) به آدم امید زیستن می‌دهد؛ که بدانی در ویرانگاه ادبیات و ژورنالیسم، هنوز هم سرپناه دل‌خوشی هست. از این دست‌اند محمد قائد، عباس میلانی، هوشنگ گلمکانی، برای من. که هرچه هم با نگاه‌شان مخالف و حتی معارض باشم باز هم اسلوب کارشان ستایش‌برانگیز و نمونه‌وار است؛ نادره روزگارند و بس. 

بله، شروع به خواندن همان و مرور پست‌های مختلف، تا رسیدم به جایی که استاد از خاطره پیک‌نیک‌های روزگار قدیم گفته بودند و «فلاکس چای» و… . ذوق‌زده از این‌که توانسته‌ام مچ مسعود بهنود را بگیرم کامنت گذاشتم که استاد شما چرا؟ عوام‌‌الناس زبان‌شان نمی‌چرخد، شما که پیش‌گام و بزرگ این جمع‌ پراکنده‌اید چرا درستش را ننوشتید: «فلاسک»؟. فردا دوباره سر زدم تا حاصل این کشف بزرگ را ببینم و حظ کنم. متن درست شده بود اما کامنت من منتشر نه. چندان نکشید که از رفتارم شرمنده شوم. پروردگارا! چه‌ حقیر و زشتم من. مصداق بارز گوزقوطی‌ام و با بزرگی چنین به تمسخر و فاتحانه سخن گفته‌ام. 

همیشه به شکلی آزارخواهانه، به استقبال عقوبت رفتار و کردارم می‌روم. دلیلش باورم به آمرزیده شدن در همین زندگانی است؛ که مرا با بهشت و جهنم، کاری نیست. از این روست که برخلاف بیش‌تر آدم‌ها، برای رهایی از خطاهایم دست‌وپا نمی‌زنم و اقرار و خواهش بخشایش را بر هر بامبول و دامبولی برتری می‌دهم. نیک می‌دانم آدمیزاد برای رفع و رجوع یک خطا ناگزیر از درافتادن به خطاهای بزرگ‌تری چون ناراستی و قلب حقیقت است. مبادا این چند خط دال بر هذیان خودبزرگ‌بینی‌ام و به مثابه تلاش برای تناظر به بزرگی چون بهنود خوانده شود. قصه این است: وقتی بزرگی چون او از شر چون منی در امان نیست، من حقیر بدکردار، طبعا دیگرانی هم خواهند آمد که نه حقیرند و نه بدکردار اما آینه‌دار من بی‌مقدار خواهند شد. برای پیش‌گیری از برداشت نادرست مجبورم تاکید کنم کامنت گذاشتن برای تصحیح یک اشتباه، ابدا ناصواب و بی‌ثواب نیست. شرمساری من از آن بود که نیتم پاکیزه نبود، و این به نیت محترم عزیزی که راهنمایی‌ام کرد هیچ ربطی ندارد. تنها تلنگری شد و بهانه‌ای، تا حواسم بیش‌تر جمع باشد و مرام تلمذ را لحظه‌ای وا نگذارم. حالا دست‌کم در ازای آن خباثتم احساس آمرزش دارم. شکر پروردگار و سپاس برای کسی که دناعت من را با منائت طبعش، دنائت کرد.

6 thoughts on “دنائت و منائت

  1. خوشحالم که روز به روز مطمئن‌تر می‌شم به شخصیت دوست‌داشتنی‌ رضا کاظمی و خدا رو شکر می‌کنم که چنین انسان بزرگی رو پیش راه من قرار داد… همیشه برقرار باشی رضای عزیز

  2. متن زیبایی بود فقط باید تذکر بدم که مناعت درسته نه منائت :دی

    جالبه گویی دقیقا خود خود عملتون بوده که الان پیداش شده و براتون کامنت گذاشته.شما به مسعود بهنود گفتید شما که خاص هستید و خودتونو بالاتر از عوام می دونید چرا اشتباه نوشتید و این دوست عزیز هم دقیقا همینو به شما گفته….جالبه از این خودافشاگریتون خوشم اومد…مرسی…پایدار باشید
    ————–
    پاسخ: دیگه این یکی تابلوئه که عمدیه. وای نه نباید همه چی رو توضیح داد 🙂

Comments are closed.