درباره هوای تهران

اگر فقط و فقط یک وظیفه بر گردن دولتمردان ایرانی باشد کاهش تورم نیست، رفع تحریم‌ها نیست، غنی‌سازی اورانیوم نیست، دفاع از حقوق مردم مظلوم جهان نیست. پیش از همه‌ی این‌ها به شکلی اورژانسی با به صدا درآوردن آژیر خطر و اعلام وضعیت فوق‌‌العاده باید فکری اساسی به حال هوای تهران کرد. نزدیک به یک پنجم جمعیت ایران در تهران و اطرافش زندگی می‌کنند. بگذریم که این توزیع احمقانه‌ی جمعیت نشانه‌ی عقب‌افتادگی و توسعه‌نیافتگی یک مملکت و ناکارآمدی ویرانگر مدیرانش است. حالا که جوان‌ها از همه‌جای ایران در اولین فرصت خودشان را به این شهر می‌رسانند و در لبیک به ندای «به یک کارگر ساده نیازمندیم» یا به سودای درآمد اندکی بیش‌تر از درآمد شهرستان (و بدون در نظر گرفتن خرج چند برابر زندگی در تهران نسبت به شهر خودشان)، به تهران و حومه (و امان از کرج!) کوچ می‌کنند و بیست درصد جمعیت مملکت در مثلا دو درصد مساحت آن درهم چپیده‌اند باید فکری به حال وضعیت همیشه بحرانی هوا کرد.

روشن است که تنها راهکار عاقلانه و دورنگرانه، اتخاذ سیاست‌ تمرکززدایی به شکلی رادیکال و تهاجمی‌است تا بخش بزرگی از جمعیت مهاجران (به‌خصوص کارگران ساده) کم‌ترین نفعی در اقامت و کار در تهران نبینند. اما در کوتاه‌مدت باید بی‌رحمانه و بی‌چشم‌پوشی با عوامل آلوده‌کننده‌ی هوا مقابله کرد. از همه این‌ها مهم‌تر جلوگیری از روزمره شدن این خطر هولناک است؛ خطری که خیلی زود سونامی‌انواع سرطان و بیماری‌های قلبی و ریوی را در پی خواهد داشت. خود شهروندان گرفتار غم نان، البته التفاتی به این هیولای لمیده بر سقف آسمان‌شان ندارند. اما دروغ چرا؟ کم‌ترین نشانی از تحرک و پویایی در روشنفکران، گروه‌های حامی‌محیط زیست، و البته مدیران مربوط هم به چشم نمی‌خورد.

وضعیت غم‌انگیزی است. غم نان نمی‌گذارد کسی به فکر اکسیژن باشد. ساکنان تهران شده‌اند مثل کارگران زغال‌سنگ؛ برای لقمه‌نانی باید از بام تا شام بدوند و مهم نیست که می‌دانند دستاورد هوایی که به ریه‌ها می‌فرستند چه‌قدر ناگوار و جان‌کاه است.

اوج بی‌کفایتی مسئولان را در همین وضعیت هوای تهران می‌شود دید. این همه بی‌خیالی به‌راستی تاریخی و بی‌همتاست.