هر بار در این روزنوشت نظر صریحم را دربارهی زنان نوشتهام با واکنش آنی یک فعال حقوق زنان مواجه شدهام. البته گاهی این واکنش نشانی از نقد نداشته و صرفا فحاشی و توهین بوده. بگذریم… پست قبلیام یک دلنوشته بود و رنگی از تحلیل نداشت. در آن اشاره کردم که به دلیلی از بسیاری از زنان متنفرم ولی نگفتم که عاشق جمال مردان هستم. یک نکته کلیدی در نگاهم به زن و مرد وجود دارد که پاسخگوی تمام ابهامهاست و محال است مدافعان حقوق زنان در ایران حقیقتاً به آن باور داشته باشند وگرنه اوضاعمان اینقدر بد نمیبود. آن نکته این است: زن و مرد از نظر جسمانی و ویژگیهای بیولوژیک و نورولوژیک یکسان نیستند اما به این دلیل که انساناند حقوقشان باید برابر باشد.
ظاهراً جمله بدیهی و سادهای است اما بگذارید برای توضیحش از نظریهپردازی بگریزم و مثالهایی ملموس بزنم. بیش از یک دهه است که دانشجویان پزشکی مرد پس از پایان تحصیلشان در دوره هفتساله پزشکی عمومیهنگام شرکت در آزمون دستیاری (بخوانید تخصص پزشکی) حق انتخاب رشته زنان و زایمان را ندارند. حتما با خودتان میگویید به دلیل حاکمیت نگره اسلامیدر کشورمان این امر بدیهیست و پیش از تصویب چنین قانونی احتمالا به دلیل کمبود نیروی متخصص زن به دیدهی اغماض به این مسأله نگاه میشده. فرض میکنیم که حرف شما درست است اما دقیقا در سایه حاکمیت چنین نگرهای به کدام دلیل منطقی خانمها اجازه گرفتن تخصص در رشته ارولوژی را دارند؛ رشتهای که با بیضه و اندام تناسلی مرد سروکار مستقیم و مبرم دارد؟ قطعا برای توجیه این وضعیت باید دلایل احمقانهای بیاوریم و زنها را قدیسههایی تحریکناپذیر و چشمپاک ببینم تا قضیه حل شود. یا میتوانیم بگوییم به هرحال این رشته مراجعان زن هم دارد. اما قانون ابدا تفکیک نکرده که دستیاران ارولوژی فقط حق معاینه همجنس را دارند.
از شما میپرسم: کدام فعال حقوق زنان درباره این تبعیض آشکار جنسیتی که موجب متخصص شدن ناحق بسیاری از دانشجویان دختر شده و پسران را در جایگاه پزشک عمومیمتوقف کرده (با اینکه نمره بالاتری در آزمون دستیاری داشتهاند) و سرنوشت اقتصادی زندگیشان را بهکلی تغییر داده، اعتراض کرده؟ دریغ از یک مورد. فمینیستهای ایرانی هرگز تکلیف خودشان را با برابری زن و مرد مشخص نمیکنند. احتمالا کودنترین آدمها هم میدانند که برابری زن و مرد به این معنی است که تنها ملاک انتخاب افراد برای تخصصها و حرفههای مختلف شایستگیشان باشد نه اینکه با ایجاد محرومیت برای یک جنس امکان بروز توانایی جنس دیگر فراهم شود. نه اینکه هرجا لازم شد از اصل برابری عدول کنیم و برای پیشبرد کارهایمان عشوه و اغواگری را مباح و مجاز بدانیم؛ از صف نانوایی بگیر تا عابربانک و صف سینما و ادارات و… . نه اینکه در عین توی بوق کردن شعار برابری، گزارهی حقارت آمیز Ladies first را که عدهای هوسباز برای مخزنی زنها باب کردهاند و از این طریق به شکلی ضمنی بر ضعف و ترحمپذیری زنها انگشت میگذارند، نصبالعین قرار بدهیم. میتوانیم مثل یک شهروند مغزکوفته و رام، این گزاره را به مقوله اخلاق و شخصیت نسبت بدهیم اما بههرحال واقعیت چیز دیگریست. من هم معتقدم زنها به دلیل ضعیفتر بودن میانگین قوای جسمانیشان نسبت به مردها شایسته مراعات هستند اما اگر فمینیستها اصرار دارند که زن و مرد مطلقا با هم برابرند نباید شکست ترفند زنانه برای پیشبرد امور را به حساب مردسالاری و زنستیزی بگذارند. بههرحال مردهایی هم پیدا میشوند که معتقدند زن و مرد کاملا برابرند و دلیلی برای ترحم به زنها نمیبینند. از منظر یک فمینیست واقعی، مطلقا نباید چنین مردی را تخطئه کرد چون او احتمالا با نادیده گرفتن جنسیت زن احترامیاصیل و واقعی به شخصیت او میگذارد.
بهراستی معتقدم که جنسیت نباید هیچ تاثیری در پیشبرد امور داشته باشد اما جان برادر! شما بهخوبی میدانید که در کشوری مثل ایران هیچ چیز در پیشبرد امور، کارآمدتر از جنسیت نیست. یک انسان نادان درست همین لحظه در ذهنش قضیه را به امور جنسی میکشاند و مثلا اتاقی را تصور میکند و خلوتی را و… اما یک انسان آگاه متوجه میشود که کارکرد جنسیت غالبا ربطی به هیچ رابطهی جسمانی ندارد و در سطح عقدههای فروخفتهی انسانها عمل میکند. بسیاری میپرسند فلان بازیگر زن با این بیان موحش و بی کمترین بهره از استعداد بازیگری چرا در سینما فعال است و کوتاهبیا هم نیست؟ یعنی تهیهکنندهها و فیلمسازها نمیفهمند که او واقعا بازیگر بدی است؟ پس چرا پدربزرگ و عمهی من این را میفهمند؟ بسیاری میپرسند چرا فلان خانم با اینکه واقعا نویسندهی خوبی نیست و کتابش یا نوشتههای ژورنالیستیاش بسیار دمدستیاند و بازخورد خوبی هم ندارند اینقدر امکان جولان دارد؟ بسیاری از مردان میپرسند: چرا وقتی به یک مشکل اداری برخورد میکنم اگر مسئول مربوط، زن باشد کارم راحتتر راه میافتد و اگر مرد باشد محل سگ هم به من نمیگذارد؟ بسیاری از زنان میپرسند: چرا وقتی به یک مشکل اداری برخورد میکنم اگر مسئول مربوط، مرد باشد کارم راحتتر راه میافتد و اگر زن باشد محل سگ هم به من نمیگذارد؟ و هزار سؤال مشابه.
و من اصلا زنی را که اعتقادی به سنت و راحت بگویم به اسلام ندارد اما مهریهاش را به اجرا میگذارد، درک نمیکنم. و من اصلا دختری را که هر سال با چند پسر میرود و بعد با یک جراحی ترمیمیمیخواهد برای یک مرد نگونبخت قدیسه جلوه کند درک نمیکنم. و من اصلا فمینیستی را که به گزارهی Ladies first معتقد است درک نمیکنم (اگر یک زن عادی که جنسیتش مهمترین ابزار پویش و تکاپوی اوست این را بگوید اصلا نباید بر او خرده گرفت چون حرف و عملش یکی است.).
به نظرم زنان دگراندیش ایران (یا آنها که چنین ادعایی دارند) باید تکلیف خودشان را مشخص کنند. اگر فکر میکنند که هدفی والا دارند و برای آن پویش میکنند بهتر است بیخیال جنگولک و بامبول شوند و در وهلهی نخست از شر عقدههای موروثی رهایی یابند. تصمیمگیری یک ذهن گرفتار عقده، همیشه فاجعه به بار میآورد. از پیر فرزانهای شنیدم که پس از هر انقلابی بهتر است انقلابیون در مصدر امر ننشینند و به جایش به یک مرخصی چندساله بروند تا روانشان پالوده شود. چون تصویر شکنجهها و تحقیرهایی که در دوران پیشین متحمل شدهاند یک آن رهایشان نمیکند و در بزنگاه هر تصمیمگیری با انبوهی از عقدههای حلنشده و آزاردهنده همراهند که بر قضاوت و تصمیمشان اثرات ناگوار و خسارتبار میگذارد. به گمانم فمینیستها هم باید اول عقدههای دوران مردسالاری را از وجودشان پاک کنند و بعد به عنوان یک انسان فارغ از جنسیت حرف بزنند و بیانیه صادر کنند و تصمیم بگیرند. اگر مراد از مبارزه با زنستیری، استقرار زنسالاری است که واویلا. در یک جامعه آرمانی جنسیت نباید هیچ نقشی در پیشبرد هیچ کاری داشته باشد.
بدیهیست که بخش غالب جامعه امروز ایران همچنان زیر سایه مردسالاری است. اما نکته تلخ این است که بخش غالب زنان ایران که در روستاها و شهرهای کوچک و ایلات و عشایر زندگی میکنند اساساً در مناسبات اجتماعی و مطالعات جامعهشناسانه جایگاهی ندارند و برای جستوجوی آن بخش موسوم به دگراندیش یا مدافع حقوق زنان باید بر طبقه متوسط تحصیلکرده درنگ کنیم. این گروه اخیر هرچند نسبت به زنان تحت انقیاد مطلق مردان در اقلیتاند (توزیع جغرافیایی این دو دسته متناسب است با توزیع طبقه خواهان مدرنیته و طبقه سنتی در کشور بهشدت ناهمگون ایران) اما تنها همینها هستند که به هر شکل تریبونی برای بیان آراء و عقایدشان پیدا میکنند و درست به همین دلیل است که تنها گروه مورد توجه حاکمیت و قدرت همینها هستند چون خطر بالقوه به شمار میآیند. فلان زن بختبرگشته در یک ایل یا فلان روستای دورافتاده یا در فلان شهر کوچک بنبست، چه خطری دارد؟
زنان ایران هرچند در قیاس با کشورهای غربی بسیار محدودند اما در قیاس با کشورهای همسایهشان دستاوردهای بزرگی داشتهاند. بههرحال تلاش زنان برای عقب نماندن از قافلهی مردان (که قربانش بروم اغلب چیزی جز زشتی و رذالت نیست) نتیجهی درهمبرهمیدارد یعنی خوب و بدش حسابی قاطی است: از افزایش چشمگیر زنانی که گواهینامه رانندگی دارند تا افزایش چشمگیر زنان سیگاری یا معتاد به انواع مخدرها و روانگردانها، از افزایش چشمگیر حضور زنان در دانشگاه تا افزایش چشمگیر بوالهوسی و خیانتکاری به پیروی از مردان.
وقتی مینویسم از بسیاری از زنان متنفرم، این را نمینویسم (چون فکر میکنم بدیهی است و مخاطبانم میدانند) که از بسیاری از مردان متنفرم. دلیلش ساده است: من حتی برای تنفر از یک انسان هم جنسیت او را لحاظ نمیکنم. آدم رذل یا دروغگو، ریاکار، دزد، خیانتکار، زیرآبزن، هتاک، رانتخوار، دوبههمزن، حسود و… در هر حال آدم بدی است؛ چه فرقی میکند که زن باشد یا مرد؟ اگر فقط و فقط برای حفظ نگاه مثبت زنان به خودم از گفتن این واقعیت پرهیز کنم آنگاه دقیقاً وسط کارزار زنستیزی و مردسالاری ایستادهام که یکی از شعارهایش این است: زن را خر کن و از او سواری بگیر (و البته زنها هم همین را در مورد مردان میگویند). متاسفانه انتخاب بسیاری از زنان همین است یعنی آگاهانه تن به همین بازی دروغین میدهند تا بهره مطلوبشان را ببرند و باقی قضایا برایشان مهم نیست. مهم پیشبرد امور است و جان برادر! چنین مصالحهای آغاز همهی بدبختیهاست.
پینوشت: اینکه من از غالب انسانها متنفرم به این معنی نیست که خودم را بری از عیب و زشتی میدانم. دیگران باید از من متنفر باشند یا نباشند و به قول آخرین دیالوگ ایرما خوشگله «آن داستان دیگری است». و به من ربطی هم ندارد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
اندیشه فمینیست های ایرانی تنها در چند گزاره و مؤلفه (آن هم به شکلی الکن) متوقف شده و به قول آن منتقد خردمند «ماقبل نقد » است.
مطلب بسیار منطقی و حسابشده نوشته شده بود.
یاد اون سکانس «گوست داگ» میافتم که تبهکاری به شکم یک پلیس زن شلیک کرد و با خونسردی گفت: «اونها میخوان [با مردها] برابر باشن، منم اونُ برابر کردم!»… خیلی بیرحمانه و تند بهنظر میاد، ولی از نظر منطقی جملهی تفکربرانگیز و درستیه. اگر یک پلیس مرد جای او بود به هیچ وجه تعجب نمیکردیم. کمااینکه نمونههای عریانتر از این سکانس رو بارها دیدهایم (مثلاً در «فارگو»).آدمی مخاطرات رو به عنوان یک بخش ماهوی از پلیس بودن پذیرفته، بنابراین قاعدتاً به میان آوردن موضوع جنسیت یک امر بیهوده است؛ اون هم وقتی که غالب زنان روشنفکر اعتقاد دارند هیچ شغلی ذاتاً مردانه نیست و تفکیک جنسیتی در شغلها پایمالکنندهی فرصتهای شغلی اونهاست
من نه گرایشات فمینیستی دارم ؛ نه گلویم را برای برابری و مساوات حقوق زنان پاره میکنم و نه شعار آزادی طبقه نسوان را سر داده ام.
من معتقدم همهی افراد جامعه باید از حقوق متناسب (و نه الزاما متساوی) برخوردار باشند .
یکی از مدافعین حقوق زنان هم حرفهای خوبی زده که لینکاش را میگذارم …
http://www.khialekhab.com/511
خلاصهی نظر ایشان است که :
این واژهی تساوی آنچنان در طول تاریخ تعبیر و تفسیر شده که تحقیق پیرامون خود را بسیار سخت کرده است. اما آن تصویری که از شنیدن این واژه در ذهن متبادر می شود تصویری جهان پسند و زیبا به نظر می رسد؛ همه دارای فضایی یکسان، حقوقی یکسان، دستمزدی یکسان و… یکسان هستند.
و دقیقا همین جاست که بزرگ ترین خیانت این واژه معلوم می شود: همه چیز برای همه یکسان، بدون در نظر گرفتن ویژگی ها، استعدادها، توانایی ها. بدون در نظر گرفتن استثنا ء ها. بدون در نظر گرفتن این که هیچ دلیلی ندارد انسان ها منکر تفاوت هایشان بشوند تا حقوقی یکسان داشته باشند.
زنان دنیا سال هاست دارند از برابری ای حرف می زنند که از پایه هایش دچار تسلسل است؛
آیا زنان خواستار داشتن حقوقی یکسان با مردان اند؟ آیا این به آن معنی نیست که زنان باید از حقوقی مثل مرخصی زایمان، سقط جنین و… که خاص زنان است، محروم شوند تا با مردها یکسان باشند؟