هدف این نوشته آشنایی با شیوههای چندگانهی رویکرد به گزارههای بدیهی است؛ همان گزارههایی که در نگاه اول معنایی جز آنچه در قالبی صلب و کلیشهای در ذهنمان نهادینه شده، به دست نمیدهند.
مستی و راستی
فرهنگ عامه همواره در کار آفرینش و ابداع مفاهیم و اصطلاحاتی است که از سخن رسمیو ادبی و فرهیختهوار فاصله داشته باشند و تشخص خود را با استناد به همین فاصله جار بزنند. «مستی و راستی» یک مفهوم بهشدت قدیمیو دستمالیشده است که ردپایش را در ادبیات کلاسیک ایرانی هم میتوان دید. اگر در بحث شعر و تغزل، قابلیت جعلی نسبت دادن این مفهوم و هر مفهوم مرتبط با الکل به چیزی به نام «عرفان» و الهیات وجود دارد، اما در فرهنگ عامه این مفهوم دقیقاً فارغ از هر نسبت عرفانی و صرفاً برای پاسداشت کارکرد شیمیایی الکل به کار میرود. سادهاش این است: وقتی الکل بر مغز انسان اثر کند انسان حرفهایش را صادقانهتر میزند و از دروغ پرهیز میکند.
مستی و راستی قطعاً مفهومیارزشمند و والا در فرهنگ تودههای ایرانیست. این البته تنها ابتکار تودههای ایرانی در برخورد با چیزی به نام الکل نیست. این تودهها حتی آداب منحصربهفرد نوشیدن مشروبات الکلی را ابداع کردهاند که در هیچ جای دیگر نظیری ندارد؛ از جمله، گزینگویههای رقتبار و گاه هزلآلودی که به عنوان سلامتی دادن در هنگام بالا بردن جام (پیک؟) بر زبان میآورند و نمونهی درخشانش را در سکانس عنوانبندی اعتراض مسعود کیمیایی دیدهایم. کیمیایی خطابههای مراسم عرقخوری را به شکلی رندانه به چاردیواری زندان کشانده. سلامتی سه تن، ناموس و رفیق و وطن و…. چنین کاربست رندانهای احتمالا مخالفان متعصب را خلع سلاح میکند. آنها هرچه میگردند در پس این حرفهای الکلمحور نشانی از استکان و ظرف ماستوخیار و… نمیبینند.
اما مستی و راستی. معنایی که تودهها در نظر دارند به این سرراستی است: آدمیزاد وقتی الکل مصرف کند و الکل بر مغزش اثر لازم را بگذارد کمتر دروغ میگوید. پس مستی مترادف است با یک خصلت زیبای انسانی یعنی راستگویی. برای ویران کردن این نگاه سرخوشانه باید کمیزاویه دید را عوض کنیم: چرا الکل موجب میشود که انسان دروغ نگوید؟ نخستین پاسخ محتمل که البته در راستای نیت تودههاست این است که در چنین وضعیتی انسان مصلحتاندیشی و منفعتطلبی را کنار میگذارد و دلیلی برای دروغ گفتن نمیبیند.
تودهها بهدرستی اذعان دارند که دروغ گفتن یکی از مهمترین مشغلههای ذهنیشان است و بهاصطلاح default کارخانهای ذهنشان بر دروغ گفتن است مگر عاملی بیرونی بتواند این تنظیم (setting) را برهم بزند. به هر حال نباید از یاد برد که این مثل عامیانه برآمده از فرهنگ ایرانیهاست که دروغ یکی از عناصر پایهای آن است. احتمالا در فرهنگهای دیگر، ویژگیهای دیگری در هنگام مستی بارزتر میشوند. اما تفسیر درستتری هم در کار است: مغز تحت تأثیر الکل، قابلیت قضاوت دربارهی وضعیت موجود و مخاطراتش را زایل میکند، تصمیمگیری را به تأخیر میاندازد و هماهنگی عصب و عضله را مخدوش میکند. بر این اساس دروغ که به عنوان یکی از بایستههای زندگی روزمره در ایران، مکانیسمیمهم برای دور ماندن از گزند خطر و آسیب است، مورد غفلت قرار میگیرد و میتواند پیامدهای بهراستی ناگواری داشته باشد. چه کسی دوست دارد به مأمور مالیات یا گزمه راست بگوید؟ راستگویی عین حماقت است.
در رمان تأملبرانگیز آینههای دردار (هوشنگ گلشیری) یکی از خاطرههای راوی (که نویسندهای پرآوازه و تواناست) این است که یک نفر در نوجوانی مستش کرده تا از او دربارهی عشقش به دختری اعتراف بگیرد. اینجا الکل کارکردی استراتژیک برای مقولهی «بازجویی» دارد اما همچنان روی شاخ انگارهی «مستی و راستی» میچرخد. در واقع یک جور مهندسی معکوس در کار است. ما از گنجینهی شعرهای شاعران بزرگ این سرزمین به حجت رسیدهایم که رابطهای مؤثر میان مستی و راستی وجود دارد. البته به ما گفتهاند آن شاعران بزرگ خودشان لب به مسکرات نمیزدند و زاهد و عارف کامل بودهاند! در این راستا لازم است که غلام(slave)بازی آشکار در برخی شعرهایشان را هم کاملا نادیده بگیریم. در مهندسی معکوس به این نتیجه میرسیم که برای کشیدن حرف راست از دهان یک انسان میتوانیم او را مست کنیم. اما میتوانیم پا را فراتر بگذاریم و حقیقت راستگویی از این دست را که در واقع چیزی جز انفعال و کرختی نیست بسط بدهیم و طرف را مورد سوءاستفادههای اقتصادیتر قرار دهیم. در فیلمفارسیهای پیش از انقلاب این مهندسی معکوس به شکلی آشکار توسط بدمنهای خبیث و رذل با همکاری بدزنها به اجرا گذاشته میشد. یکی از مثالهای بهشدت خندهدارش (از حیث منطق و اجرا) تختخوابهای جداگانه با بازی ایرج قادری است که عدهای میخواهند مرد را اغفال کنند و او را تیغ بزنند. گاهی سوءاستفاده از اقتصاد درمیگذرد و به خود تن میرسد. در پاشنهطلا برادر تحصیلکرده و فرنگدیدهی آقا مهدی پاشنهطلا (ناصر ملکمطیعی) در حالت مستی، ترتیب نامزد آقا مهدی را میدهد. اما قبح کار او چون در حالت مستی بوده آنچنان بالا نیست و بههرحال میشود از کنارش گذشت. (از این مثالها در سینمای فارسی فراوان است).
آنچه تودهها به عنوان فضیلت الکل برمیشمرند در واقع دلالت بر دروغگویی ذاتی خودشان دارد. آنها موجوداتی هستند که همواره با نقاب زندگی میکنند، و تنها در حال سیاهمستی است که این نقاب فرومیافتد. جز مثالهای فیلمفارسی که به هر حال دلیلتراشی غیرمستقیم برای تجاوز و بهرهکشی به حساب میآیند (کی بود کی بود من نبودم؟ یا من که در حال خودم نبودم.) مثال سادومازوخیستی فرهنگیاش سکانس عرقخوری آقای حکمتی و جناب قصاب در رگبار (بهرام بیضایی) است؛ طنز نهفته در این صحنه این است که آقای قصاب (منوچهر فرید) بهراستی نقاب را کنار میزند و قصد کشتن حکمتی را میکند. سید و قدرت در گوزنها هم وقتی مست میشوند شروع به گزینگویهپرانی میکنند و حرفهای خیلی اساسی میزنند و تصمیمهای انقلابی میگیرند. این انقلاب روحی در داستان کوتاهی از صادق هدایت هم بهخوبی آشکار است: «مردی که نفسش را کشت» قصهی مردی است که نزد یک فرد بهظاهر زاهد تلمذ میکند و راه و رسم ریاضت را برای اعتلای نفس برمیگزیند. اما روزی که درمییابد آن مرد زاهدنما در واقع فریبش میداده و برایش نقش بازی میکرده بیدرنگ سر از میکده درمیآورد و در حالت مستی و در همجواری با یک زیبارو به این نتیجه میرسد که حافظ و امثال او واقعا دربارهی محسنات شراب و پریرخان راست میگفتهاند. اما او به یک نتیجهی اساسی مهمتر هم میرسد: چهطور میشود کسی چنین به رازهای نوشخواری آشنا باشد و خودش دم به خمره نزده باشد؟ در داستان هدایت، قضیهی برافتادن نقاب از بعد فردی فراتر میرود و به درکی هستیشناسانه میرسد البته باز هم بنیانش بر همان باورهای فریبکارانهی تودههاست. از این منظر هدایت میراثخوار راستین ادبیات کلاسیک است: برای رسیدن به حقیقت باید الکل بر مغز اثر کند!
وقتی برای بدیهیترین ویژگی انسانی یعنی راستگویی نیاز به یک عامل بیرونی و راهاندازی واکنشهای شیمیاییست، دروغ و نادانی، همچنان اصیلترین ویژگی تودهها باقی میماند. چند روز قبل آمار تأملبرانگیزی منتشر شد که بر اساس آن ایران در میان کشورهای روی کرهی زمین رتبهی نوزدهم را در مصرف سرانهی الکل (در جمعیت آماری مصرفکنندگان الکل) داراست. چنین رتبهای در کشوری با حاکمیت اسلامی، از هر حیث هشداردهنده و مهم است.
پای بساط ماستوخیار ممکن است حرفهای بسیار نغزی صادر شود مثلاً در باب حمیت جمعی (به سلامتی گاو که میگه ما نمیگه من!) یا در ستایش فروتنی (به سلامتی کرم خاکی نه برای کرم بودنش بلکه برای خاکی بودنش) و خیلی چیزهای «خوب» دیگر، اما همهی اینها دلالت بر این واقعیت دارند که: پیشفرض شخصیتی گویندگان چنین سخنانی، در غیاب یک مادهی شیمیایی، عکس همان سخنان است.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام
خیلی عالی بود. لذت بردم.
نموه بارز مستی و راستی رو می شه تو فیلم «زیستن» کوروساوا هم دید.