هر بار میخواهم دربارهی یک رخداد بحراناندود بنویسم به شکل مرگآوری خودم را سانسور میکنم و دلیلش هم چیزی نیست جز عدم امکان گفتن همه چیز. اما تلاش میکنم دستکم آن چیزی که میتوانم بنویسم دروغ نباشد.
اعدام خانم ریحانه جباری بهانهی این چند سطر است. من خیلی دیر، تقریباً کمیپیش از اعدام او وسوسه شدم که در اینترنت دربارهی پروندهاش جستوجو کنم. من قاضی نیستم ولی گمان میکنم بتوانم بر اساس همهی اطلاعاتی که از این پرونده به بیرون درز کرده و مصاحبههای دو طرف درگیر در قضیه، بدون تردید بگویم که خانم جباری مرتکب یک قتل شده بود حالا به هر دلیل. دوستانی که همه چیز را پیچیدهتر میبینند و برای این پیچیده دیدن تقصیر چندانی هم ندارند، طبعاً کل قضیه را از بیخ و بن به شکلی دیگر رسم میکنند اما من فرض میکنم چنین قتلی رخ داده است.
اعتراف میکنم که خبر اعدام خانم جباری بهشدت آزردهام کرد نه چون با اعدام مخالفم (که بحثش اینجا نیست) یا نه چون او را مستحق بخشایش میدانستم (که من همهی خطاکاران را دستکم مستحق اندکی بخشایش میدانم) بلکه احساس میکنم هر یک از مردان هوسران جامعه (یکی مثل خودم) میتواند چه آسان با رو آوردن به چنان رابطهای مقتول یک پروندهی سیاه باشد و کار طرف دیگر هم به اعدام ختم شود.
اعتراف میکنم که در چنین حالوهوایی مستند کارت قرمز دربارهی دادگاه شهلا جاهد را دوباره دیدم و باز حالم بهشدت بد شد. و باز هم هیچ چیز جز هوسرانی یک مرد را دلیل قاطع آن رخداد شوم ندیدم.
در دوران تحصیل چهار ماه در بخش روانپزشکی دورهی کارآموزی و کارورزی گذراندم و به دلیل علاقهی شخصیام به این حوزه، بیش از حد معمول یک دانشجوی پزشکی و بیش از رفع یک وظیفه به اعماق روان انسان سرک کشیدم. همانجا بود که با دیدن موارد پرشماری از دختران یا زنهایی که گرفتار اختلالات خلقی بودند و چیزی جز عرضه کردن خود در سر نمیپروراندند، دریافتم که بسیاری از کسانی که به عنوان «داف» یا «بذار» یا «پا بده» یا هر عنوان کثیف دیگری که در اجتماع مردان چشمچران و هوسران از آنها یاد میشود، عمیقاً گرفتار مشکلات جدی روانی هستند. دریافتم که زنی با روان سالم و زخمنخورده، هرگز خودش را بهسادگی در اختیار مردان نمیگذارد و ذات زنهای سالم (یعنی غالب زنان) گرایش محکم و عمیقی به یکهدوستی و اتکا به یک نفر (فقط یک نفر) برای بقا دارد و میزان انعطاف و سازشکاری زن برای ادامه دادن زندگی مشترک بهرغم همهی ناگواریها و بیمهریها بهمراتب بیشتر از مردان است.
اما مهم این است که هیچ زن مختلی بدون وجود یک مرد هوسران سستبنیاد (یعنی یک مرد طبیعی)، مجال وسوسهافکنی و دامگذاری نخواهد داشت و طبعاً فاجعهای در کار نخواهد بود. شاید بیرحمانه به نظر برسد اما اغلب مردان ذاتاً به یکهدوستی گرایش ندارند و ترجیح میدهند به هر لعبتی ناخنکی بزنند. بسیاری از آنها در طول تاریخ قوانین جمع یا اجتماعشان را اینگونه تدوین کردهاند تا خودشان و دیگران را فریب بدهند. اصلاً فلسفهی وجودی حرمسرا برای قدر قدرتان چیزی جز این نیست. مرد اگر در موضع ضعف باشد (بیبهره از مال یا مقام) مال این حرفها نیست. مشکل وقتی شروع میشود که شلوار دو تا میشود یا پشت مرد به چیزی گرم میشود مثلاً به عشق بیپیرایه و بیدریغ زن زندگیاش. به گمانم فقط و فقط اگر مردان دست از این چندگرایی ذاتیشان بشویند و اندکی رسم وفاداری از زنها بیاموزند بسیاری از فجایع از کرهی نگونبخت زمین رخت برخواهد بست.
بله، در پروندههایی از این دست، مهمترین چیزی که مغفول میماند نقش پررنگ یک مرد است که با هر توجیهی خیانت میکند و خودش و چند نفر دیگر را به سیاهروزی میکشاند. گمان نمیکنم شرعی بودن رابطه با یک دختر یا زن دیگر، منافاتی با اصل خیانت داشته باشد؛ خیانت در اعتماد؛ خیانت در عشق. و هر خیانتی بیتردید سرآخر به سیاهروزی خواهد انجامید. و مردان هوسران همیشه در یکقدمیفاجعهاند. کافیست به فرجام همین پروندهها نگاه کنیم و تنمان بلرزد. مرگ فقط برای همسایه نیست. مرگ در خواهد زد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام بر جناب کاظمی و همه ی دوستان
با فرمایش شما مبنی بر این که غالباً مردها مقصر اصلی چنین اتفاقاتی هستند موافقم. ولی متوجه این بخش نشدم : زنی با روان سالم و زخمنخورده، هرگز خودش را بهسادگی در اختیار مردان نمیگذارد و ذات زنهای سالم (یعنی غالب زنان) گرایش محکم و عمیقی به یکهدوستی و اتکا به یک نفر (فقط یک نفر) برای بقا دارد.
مگه تمامی زنان ( و مردان) تحت تأثیر یک الگوی روانشناختی واحد هستند ؟ مگه میزان sexuality و sensuality در تمامی انسانها ثابته؟ (عذر میخوام که از واژه های انگلیسی استفاده کردم. متأسفانه معادل فارسی خوب که تفاوت این دو واژه رو مشخص کنه پیدا نکردم.)
————
پاسخ: سلام بر شما. منظور خیلی سرراستم این است که برخلاف تصور بسیاری از مردان، اغلب زنان تمایلی به هرجاییگری و هرزگی ندارند. برای نمونه آمار زنان مبتلا به اختلال دوقطبی (و مشخصا در فاز mania) در زنانی که مرتکب تنفروشی یا هرجاییگری میشوند بسیار بالاست. یا اختلال شخصیتی نمایشی یا مرزی در آنها چشمگیر است.
سلامی به مردان پاکدامن(معتقدم که پاکدامنی فقط خاص زن نیست مردهام بقول شما گفتنی باید تک عشقی را بیاموزند)
مرسی چون همیشه با قلم شیوا به تحلیل موضوع پرداختید
ممنون رضا جان. یاد گرفتم از این نگاه..
همین ابتدا بگویم که قصدم مخالفت با شما نیست، با گناهکار بودن یا نبودن ریحانه هم، کاری ندارم.
وصیتنامه / دلنوشتهی صوتی او (خطاب به مادرش) را حتماً شنیدهاید یا دستکم متناش را خواندهاید. به نظر نمیرسد این دلنوشته حاصل ذهن، و نوشتهی خودش باشد. متنی پالوده، با نثری آهنگین که از طبعِ نیمچه شاعرانهی نویسندهاش خبر میدهد. به گمانم کسی یا کسانی در پی آن بودهاند که با این متن از او تصویر دیگری در ذهن مخاطبان حک کنند: دختری ناقاتل(!) و معاداندیش و… اتفاقی که مثلاً در جریان پروندهی م.ک هم افتاد، منتهی به شکلی دیگر و برای ارائهی تصویری دیگر: مردی مرگآگاه با شعور سیاسی و… عرضم این است، چنین کسانی با این کار نه تنها متهمان و یا محکومان را (یحتمل با وعدههای پوشالی) بازیچهی خود میکنند، بلکه احساسات و افکار مردم را هم تحت تأثیر قرار میدهند، که عملی ضد انسانیست. بدتر آنکه، این دست پروندهها را (مشخصاً پیش از محاکمه) به جاهایی میکشانند که نباید کشیده شود.