پیشدرآمد: من عاشق لیونل مسی هستم و از کریس رونالدو متنفرم و این را آشکارا به هر بهانهای جار میزنم. آنها که نمیشناسندم گمان میکنند یک فوتبالدوست نادان متعصبام. چنین عشق و نفرتی را در قبال پرسپولیس و استقلال هم بارها بر زبان و قلم آوردهام. من عاشق پرسپولیسم و از استقلال بیزارم. اما من یک فوتبالدوست متعصب نادان نیستم. بدآیندم از رونالدو و استقلال بهانهای است برای دعوت دوستان و اطرافیانم به دست شستن از بزدلی و رو آوردن انتخاب.
***
در روزگاری زیست میکنیم که در میانه ایستادن همچون میانمایه بودن یک ارزش بنیادین لیبرال/ دموکراتیک محسوب میشود، در حالی که خود دموکراسی عملا بر مبنای کشاکش دو قطب متضاد و مخالف هویت میگیرد و در واقع میانهای در کار نیست. میانه همان ناکجاآباد است؛ سرزمین پیرمردهایی که جایی برای ماندن ندارند.
در میانه ماندن به شکلی موذیانه به مثابه یک خصلت متمدنانه وانمایی میشود. دستاورد غاییاش این است که در بزنگاه هر تصمیمی، چه خرد و چه خطیر، همیشه در جانب امن بنشینیم. تعبیر روستایی سرراستش میشود: از توبره و آخور خوردن یا یکی به نعل و یکی به میخ زدن. من همواره متمدن و اهلی جلوه خواهم کرد اگر غریزه و سرشت و گرایشم را پنهان نگاه دارم و دل همه جوانب و قطبها را به دست بیاورم. در این صورت متصف به میانداری خواهم بود.
به ما آموخته میشود که هیچ امری قطعی نیست و نسبیگرایی عاقلانهترین راه برخورد با امور و پدیدههاست. این احتمالا راهکار محشری برای کنترل انسان در ماتریس اجتماع است. هیچ قاتلی آنقدر بد نیست که به نظر میرسد. هیچ قدیسی آنقدر خوب نیست که مینماید. بله. اما من فقط با انتخابهایم شناخته میشوم. فوتبال به عنوان یک الگوی انباشته و فشرده از حقیقت ملتها و نژادها و مهمتر از آن، منش و رویکرد انسانی به ما امکان انتخاب میدهد. رونالدو و مسی دو الگوی کاملا بیشباهتاند و میتوان سبک بازی هر دو را دوست داشت اما به لحاظ اخلاقی ساکن دو دنیای ناهمسان و واجد ویژگیهای متضادند. یک انسان با روان سالم نمیتواند در آن واحد ویژگیهای مخالف و متضاد این دو را دوست بدارد. مثلا یکی تا پای جان دلبسته و وقف حرکت تیمیاست و دیگری، بارها ثابت کرده که به چیزی و کسی جز خودش نمیاندیشد. مهم نیست کدام خوب است و کدام بد. مهم این است که من به عنوان یک انسان مسئولیتپذیر باید با صراحت در جانب یکی از این دو قطب ناسازگار بایستم. کافی است کمیمکث کنم و از انتخاب طفره بروم و هر دو کیفیت را جذاب بدانم. در این صورت یک شهروند متمدن و لیبرال خواهم بود. این احتمالا رویکرد عملگرایانهی است که جامعه مدنی برای پیشبرد مسالمتآمیز امور نیازمندش است. اما راستش من همانقدر که نمیتوانم در گزینش میان هیلاری کلینتون و دانلد ترامپ مکث کنم، در انتخاب میان مسی و رونالدو هم نمیتوانم. ما در هر شرایط مزخرفی محبور به انتخابیم. به گمانم امروز، در این برههی بد و بیآبرو از تاریخ، بیش از میانهروی بزدلانه، برای رهایی از کرختی و رخوت نسبیت، باید به انتخابهای مشخص و روشن دست بزنیم. باید انتخاب کنیم و مسئولیت انتخابهایمان را بر دوش بگیریم. مزیت داعش بر تمام نظامهای مردمسالار این است که دیدگاه مشخص و روشنی دارد. در انتخاب میان داعش و مثلا یک حکومت نیمهدمکراتیک یا حتی غیردمکراتیک، هیچ مکثی جایز نیست. ما فقط در یک سو میتوانیم بایستیم؛ یا این سو یا آن سو. هر سو که دلمان همانجاست. مسی و رونالدو دستاویزهای خردی هستند برای تمرین انتخاب. خوب است بدانیم چرا مثلا تیم فوتبال آرژانتین را دوست داریم و آلمان را نه. مهم نیست در کدام سمت هستیم. مهم این است که پای انتخابهایمان بایستیم و برایش هزینه بپردازیم. این کاری است که داعشیها و تمام بنیادگرایان ایدئولوژیک با تمام وجود میکنند و لیبرالها نمیکنند.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز