دوران اکسترنی (استیجری) یا کارآموزی استاد ریهای داشتبم بسیار محترم و متین که بسیار دوستش داشتم. بهشدت باسواد و مسلط به حوزه تخصصیاش یود. روزی رزیدنت (دستیار تخصصی) بالای سر بیمار برای این استاد وضعیت را شرح میداد. بیمار تودهای در قفسه سینه داشت که روی ریهاش فشار میآورد و نفس کشیدن را برایش دشوار میکرد و قرار بود چند روز بعد جراحی شود. ضمنا دچار سرفه و خلط بود و بهسختی میتوانست ترشحات غلیظش را با سرفه بیرون بدهد. رزیدنت توضیح داد که برای بهتر شدن وضعیت، برایش یک موکولیتیک تجویز کرده که باعث ترقیق ترشحات و تسهیل در خروج آنها شود. استاد متین و آرام با متانت برآشفت (حتی صدایش بالا نرفت) و دستور به قطع دارو داد. استدلالش این بود که در هیچ مرجع علمیچنین چیزی برای فرد انتخابشده برای جراحی توصیه نشده. چند روز بعد توده را برمیدارند و مشکل حل میشود. رزیدنت اصرار کرد که این دارو هیچ عارضه یا مشکلی ایجاد نمیکند و صرفا از زجر بیمار کم میکند تا وقتی که عمل شود. این بار استاد با صدای بلند دستور داد: همین که گفتم. قطعش کنید.
در یک آن، استاد محبوب و مطلوبم مرجعیت خود را برای من دانشجو از دست داد. پیش رویم فردی را با روحیه سلطهجوی نظامیگری میدیدم که به رنج بیمار بیاعتناست و برای یادآوری و تثبیت جایگاه مافوقی خود، لجوجانه مرام پزشکی را پایمال میکند؛ مرامیکه کاستن از درد و رنج بیمار بیتردید یکی از پایههای اصلیاش است.
بسیاری از ما پزشکان با اینکه یقین به تجربی بودن علم پزشکی داریم اما در سلسله مراتب نظامیوار و سرشار از عقدهی آموزش پزشکی، اطاعت کورکورانه از مراجعی که مقدس میپنداریم را از وظایف حیاتی خود میدانیم در حالی که نه این مراجع بهراستی مقدساند و نه این اطاعت کمترین ربطی به سوگند پزشکیمان دارد.
قائل شدن مرجعیت مقدس برای نهادهای فاسد و مافیایی مثل FDA (سازمان غذا و داروی آمریکا!!!!) و WHO (سازمان جهانی بهداشت) و CDC (مرکز کنترل و پیشگیری بیماریها) در نگاه من مصداق حقارت و تباهی است.بارها سوگیری این نهادهای فاسد به سمت منافع عظیم اقتصادی و سیاسی را اظهر من الشمس دیدهایم و ترجیح میدهیم دم برنیاوریم. بارها فقدان صلاحیت گردانندگان و مدیران این نهادها و همسوییشان با پروژههای کثیف امنیتی برملا شده و باز هم مرجع مقدس میدانیمشان. به گمانم اکنون که تعمدی بودن انتشار ویروس برای مقاصد سیاسی و اقتصادی عظیم بر هر عقل سلیمیآشکار شده، در بزنگاه مهم واگرایی و انتخاب دقیق و درست هستیم. به باور من آینده نشان خواهد داد که پروژه عظیم چندملیتی ویروس/واکسن فقط پیشدرآمدی برای ورود به فاز تازهای از حکومتداری بود و این قصه سر دراز دارد. چنین اجماعی برای استعلای قدرت حکومت در کنترل و سرکوب هر از گاه شکل میگیرد.
تازهترین فیلم جیمز باند (زمانی برای مردن نیست) به شکل دلهرهآوری از همان تیتراژ آغازینش بر قضیه ژن و DNA و ویروس و دستکاری ژنتیکی و رخنه به دیتاسنترهای ژنتیک و تزریق نانوروبات به انسانها قفلی زده و همین خط را که نگرانی کنونی هر انسان خردمندی است تا پایان دنبال میکند. یادمان نرفته که فیلمهای علمیخیالی اغلب بازگوی واقعیات و اطلاعاتی هستند که به سود ماتریس قدرت از مردم پنهان مانده و صرفا پس از سوختن و گذشتن تاریخ مصرف به تماشای عموم میگذارند. چه کسی با دیدن رهگیری با ریزتراشه و جی.پی.اس در گلدفینگر (یکی از بهترین فیلمهای سری جیمز باند) در دهه شصت میلادی میتوانست تصور کند روزی این امکان به شکل گسترده برای همگان محقق شود؟ خبر بد این است که اگر جیمز باند امروز فوکوس قدرتها بر کنترل ژنتیکی و کشتار یا کنترل نانوروباتیک را بهصراحت نشان میدهد نه پیشگویی که تا حد زیادی پسگویی میکند. بیندیشیم…. گمان نمیکنم راه ممکن برای آلوده کردن انسانها به نانوروبات و بهرهگیری از فرآیندهای پیامد آن، نشر ویروس باشد. ویروس فقط میتواند پیشزمینهی لازم باشد برای.. آه خدای من!
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز