یکیدو هفته پیش یک همکار منتقد به دفتر مجله آمده بود و به محض دیدنم گفت مثل اینکه کفشها را آویختهای برادر. مدتی است جنجالی حاشیهای چیزی از جانبت صادر نمیشود. گفتم درست متوجه شدی، کارهای مهمتری برای انجام دادن دارم. مضاف بر اینکه کمترین امیدی به بهبود اوضاع فرهنگی و ازجمله فضای ژورنالیسم سینمایی ندارم. به وقتش حرفهایم را زدهام و تکرارش کمترین فایدهای ندارد.
و جانم برایتان بگوید که مدتی است کار نمایشنامهنویسی را هم در پیش گرفتهام. نمایشنامهای با عنوان حلقهی مفقوده را که فضایی تلخ و جدی دارد به کارگردانی سپردم و پس از آن بلافاصله نوشتن نمایشنامهای کمدیموزیکال را برای اجرا در سنگلج در دست گرفتم که هفتاد درصدش را تا به حال نوشتهام و تا چند روز آینده باید نسخهی کامل را تحویل جناب کارگردان بدهم. هنوز اسمیبرای این یکی انتخاب نکردهام. نوشتن این نمایشنامهی اخیر برایم یک چالش خیلی جدی و مهم است، چون کمیک است و باید در قالبی عامهپسند و خورند جایی مثل سنگلج ارائه شود. نوشتن شوخی و طنز وقتی خودت کمترین دلیلی برای خندیدن نداری از سختترین کارهای دنیاست و تضاد تلخی و عبوسی خودم با متنی که مینویسم، واقعا برای خودم جذاب است. تا اینجا که از نتیجهی کار واقعا راضی هستم.
راستش بارها این سوال برایم پیش آمده که جوکهایی را که هر روز و هر روز میشنویم چه کسانی، و در کجا میسازند و چهگونه اشاعه میدهند؟ البته امروز به لطف اینترنت مکانیزم نشر جوکها و لطیفهها آشکار است ولی در روزگاران قدیم وقتی جوکی به فاصلهی چند روز در کل مملکت منتشر میشد و دهان به دهان میگشت با یک پدیدهی مهم اجتماعی طرف بودیم. طنز در جوامعی بسته و تنگنظر مانند ایران واقعا کارکرد خارقالعادهای دارد… بگذریم. به همان سوال برگردیم. واقعا جوکها را چهگونه میسازند؟ یک نفر مینشیند و فکر میکند و مانند همان روندی که یک نفر دیگر شعر و داستان میسازد جوک میآفریند؟ جوکسازها قهرمانان گمنام و نادیدنی هستند و همین جذابترشان میکند. حتما بارها با جوکهای خیلی نبوغآمیز روبهرو شدهاید که به هوش و ذکاوت سازندهاش درود فرستادهاید.
اما چرا غالب جوکها به سمت چیزهای بهظاهر غیراخلاقی و مخصوصا نکتههای جنسی میروند؟ من پاسخی برای این پرسش دارم: چون جنسیت یکی از مهمترین و شاید مهمترینِ مقولههای اخلاقی بشر است. و جوک با نگاه انتقادیاش قطعا سراغ مگوها و مقولههای حساس میرود و پوستهی فریبآمیز و دروغین آنها را فرومیریزد. مهمترین کمدیهای تاریخ سینما هم فارغ از این مقوله نیستند.
باری، شخصا هرگز نتوانستم حتی یک جوک بسازم با اینکه گاهی وسوسه میشدم و با ذهنم کلنجار میرفتم… اما این بار بدون اینکه بخواهم جوک بنویسم به پیروی از فضای این نمایشنامه سراغ کمدی هجو و کلامیرفتم و فقط چند جا رگههایی از کمدی موقعیت را هم در کار گنجاندم. تماشاگر عام و خسته و بیحوصله فرصت فکر کردن ندارد و فقط دوست دارد بخندد. باید این خنده را به او داد، البته نه قیمت لودگی و درافتادن به کلیشهها. راستش میانهای با اسلپاستیک و بشکن و بالابنداز ندارم و بهشدت از آن پرهیز کردهام.
ولی باید اعتراف کنم که هنوز نگاه به مقولهی طنز و کمدی در ایران بسیار متحجر است. اخیرا که یک پست فقط کمیطنزآمیز در این سایت قرار دادم دوست عزیزی برایم ابراز تاسف کرد. راستش من هم جملهای نوشتم که جوابی به لطفش داده باشم ولی طرز تلقی آن دوست، تاثیر منفی شدید بر روحیهام داشت. این دنبالهی مدرنشدهی همان طرز فکر چند دهه پیش است که کمدین را دلقک میدانست، آهنگساز و خواننده را مطرب و سینماگران را فاسد و قرتی. بدترین جای داستان این است که این نگاه لباس اخلاقگرایی بر تن میکند و از این منظر تو را محکوم. بر اساس همین نگاه قهرمانان هرگز به دستشویی نمیروند، یبوست و اسهال نمیگیرند، معاشقه نمیکنند؛ حتی غذا هم نمیخورند، فقط حرفهای خیلی قلمبه میزنند و در پی معرفت و شرافتند. باید وودی آلن و جری لوییس و مل بروکس و زوکرها و از جدیها آدریان لین و فونتریر و تارانتینو و امثالهم را که کم هم نیستند سر برید و از شر این مفاسد راحت شد. لعنت بر ایرج میرزا و عبید زاکانی و برنارد شاو و جرثومههای فسادی از این دست.
شرمندهام دوستان. من تراژدی و کمدی را همسنگ میدانم، و کمدی باید به مخوفترین تابوها سرک بکشد چون کارش شکستن نقاب دروغین مدنیت مصنوع بشر است؛ همان نقابی که پشتش خیانتها و جنایتها میشود.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
ایول
چند وقتی ست شریک کابوس های فرا مدرن ات شده ام … تشکر برای تقسیم این لذت
——————
پاسخ: خوشحالم. خدا کند که همیشه شریک و همراه این سایت بمانید. زنده باشید
خوب بود وتا کمی بالاتر از سطح سواد من.
راستی یه مقاله درمورد انطباق شوخی وجدی ونداشتن فرق بیین این ذو قرار بود بنویسی.
منتظرم.(نکنه همین بود)
————–
پاسخ: حتما مینویسمش.
سلام
این مطلبو خوندم یاد یکی از کارگردانای خودمون افتادم که در وصف شیوه ی کاری خودش می گفت: من خیلی توی کارم وسواس دارم و منظم هستم. مثلا امکان نداره که شما بازیگر سریال منو توی کار با زیرشلواری ببینین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با سلام .
تعریف دقیق طنز در جامعه ما همین چیزی ست که عنوان کردید .
مطلب خوبی ست ممنون