یادت بماند
وقتی که عشق دوز و کلک بود
تنها رفیق این روزها
اسی بلک بود
وقتی که پا نا نداشت
و این روزگار عشقی اگر داشت
با ما نداشت
وقتی صدای اگزوز موتور
آواز پیروزی بود
پشت آش نخود! ولی عجب… بود
هی ! بیخیال
ما خستگی را خسته کردهایم
و کامیون کامیون
هوار زدهایم
«گشتم نبود، نگرد نیست»
این بچههای ورپریده
بی ترس خطکش ناظم
پای تخته سیاه میروند
با همین مشقهای خرچنگقورباغه
این توپهای قلقلی
تا خود ماه میروند…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
باز اینجا سوت و کور شده……..باز یک شعر دیگر منتشر شده
—————
پاسخ: 🙂
سلام عمو رضای گل
عمو نگی بی معرفتیم ها ، چقدر روزمرگی های روزمره آدم رو از اونجایی که باید باشه دور میکنه ، اومدم که بگم هستم اگر نیستم عمو رضا، شاد باشی
دیگر نمیگویم گشتم نبود ، نگرد نیست
بگذار صادقانه بگویم
گشتم ، اتفاقا بود !
فقط مال من نبود
شما بگردید
لابد مال شماست…