گام معلق لک لک
این نقد پیشتر در مجلهی فیلم منتشر شده است
تحلیل پنجمین فیلم بلند اصغر فرهادی برای نگارنده اصلاً آسان نیست. میشود به یک تحلیل کلیشهای و سردستی دربارهی مضمونهای مورد علاقهی فرهادی بسنده کرد یا دربارهی کارگردانی خوب و اجرای چشمگیر فیلم از فیلمبرداری تا صدا و بازی بازیگران نوشت اما وقتی فیلمیبا چنین اقبال قاطع و غالبی از سوی منتقدان و سینمادوستان ایرانی و خارجی روبهرو میشود حتما جایی، یک گام آنسوتر از تحلیل و نقدهای مرسوم، چیزی و آنی نهفته در خود دارد. بار دومیکه فیلم را دیدم توجهم به یک نکته جلب شد که به گمانم میتواند نقطهی شروع مناسبی برای تحلیل جدایی نادر از سیمین باشد.
نادر دارد به دخترش ترمه در حل تمرینهای درس ریاضی کمک میکند. ما این دو را در نمایی متوسط از ورای شیشهی پنجره و از بیرون ساختمان میبینیم. صدای گفتوگوی آنها را گنگ و آمیخته با صدای آمبیانس بیرون میشنویم و چند ثانیه بعد، این نما قطع میشود به نمای داخلی همان موقعیت و اینبار صداها واضح و نزدیک شدهاند. در فاصلهی این برش، چه اتفاقی افتاده؟ نظرگاه تماشاگر در نمای اول از چه موقعیت و جایگاهی بود؟ جایی خارج از حریم خانه و خانواده؟ نقطهی دید روایت در نمای اول، منتسب به چه کسی است؟ آیا فرهادی در آن نمای معرف، پدر و دختر فیلمش را از چشم یک ناظر بیرونی نشانمان داده است؟ برخلاف آنچه به نظر میرسد پاسخ این پرسش اصلاً آسان و دم دست نیست و میتواند به یک چالش جدی در باب استتیک و منطق روایت منتهی شود. از یک سو میتوان این تمهید را جزیی از تلاش فیلمساز برای واقعنمایی و سندیتبخشی به فضای فیلم (authentication) دانست و از سوی دیگر میشود آن را از منظر جهانبینی حاکم بر فیلم و مفهوم حریم خانواده تحلیل کرد. تحلیل جدایی نادر از سیمین را از همین دوراهی آغاز میکنیم.
واقعنمایی و اِسناد
آندره بازن در تحلیل واقعگرایی نوین سینمای ایتالیا (نئورئالیسم)، آن را یک نگرش هستیشناسانه و نه یک رویکرد زیباییشناسانه دانسته است؛ او تلاش برای واقعنمایی را نه یک فرم و تمهید فیگوراتیو بصری که حاصل جهانبینی حاکم بر آن آثار میداند که در آنها تأکید و درنگ بر نمود بیرونی رفتار و گفتار آدمهای قصه، به آفرینش متنی درونگرایانه منجر میشود. مرور آثار فرهادی نشان میدهد که او از دربارهی الی… به شکلی آشکار، میزانسن و چیدمان عناصر صحنه را برای خلق کیفیت روزمرگی آدمهای فیلمش به کار بسته و به گمان نگارنده جدایی … شکل تکاملیافتهی این رویکرد است. فیلم فرهادی پر است از نماهایی که در آن عناصر صحنه (ترکیب متنوعی از آدمها و اشیا) تصویر واضح و کامل یکدیگر را مخدوش میکنند و روی هم میافتند و به اصطلاح همپوشانی (overlapping) دارند. از دیدگاه بصری این مهمترین تمهید فرهادی برای واقعنمایی و اسناد است؛ شیوهای که چند دهه پیش نمونههای شاخص و درخشانش را با همین کارکرد در آثار جان کاساوتیس دیدهایم؛ فیلمهایی چون زنی تحت تأثیر، شب افتتاح نمایش، کشتن یک قمارباز چینی و… اما این تمهید که امروز در بسیاری از آثار سینمایی به چشم میخورد همیشه چنین کارکردی ندارد، مثلاً در فیلمهای وونگکارـوای به دلیل نگاه خاص فیلمساز و ترکیب این جلوهی بصری با انواعواقسام تمهیدهای بصری ـ استفادهی مکرر از اسلوموشن، بهرهگیری از فیلترها و افکتهای گوناگون برای مخدوش و رؤیاگونه جلوه دادن برخی نماها، زوایای اغراقآمیز دوربین ـ و استفادهی فراوان از موسیقی برای پررنگ کردن وجوه دراماتیک اثر، با شکل دیگری از سینما سروکار داریم. استفاده از دوربین روی دست به همراه ضرباهنگ تندی که از برش سریع و متوالی نماها به دست میآید ویژگی دیگر کار فرهادی در خلق جلوهی واقعنمایانهی اثر است که از این منظر با واقعنمایی آثار کسانی چون بلاتار و برادران داردن که دوربین روی دست را در پلانسکانسهای طولانی و برداشتهای بلند به کار میگیرند تفاوت دارد. این راهکارها و نیز هدایت استادانهی بازیگران و سیاهیلشکرها (آدمهای پسزمینه) جنبهی اسنادی فیلم فرهادی را شکل میدهند. اما این واقعنمایی چه سود و مزیتی دارد؟ شاید بهتر باشد این پرسش را به این شکل طرح کنیم: آیا کیفیت مورد نظر فرهادی برای بیان حرفهایش در ترکیببندیهای متعارف و شکیل سینمایی به دست نمیآید؟ پاسخ منفی است. جدایی نادر از سیمین برآیند نگاه چشمهای ناظر و نگران است و تأکید آشکاری بر نگاه دارد؛ نگاههای کنجکاوانه و مضطرب بچهها (ترمه و سمیه) به رخدادهای ناخوشایند و خشن دوروبرشان، نگاه خیره و نگران پدربزرگ، نگاه مسئولانهی پدر به دختر (مثلاً از آینهی اتوموبیل) و… و گاهی همگرایی این نگاهها لحظههای مهم و تعیینکنندهی اثر را شکل میدهند؛ مانند تلاقی نگاه مادر و ترمه، تلاقی نگاه سیمین و پدربزرگ در یکی از مهمترین لحظههای فیلم و… و مهمتر از همهی اینها جای نگاه تماشاگر است که غالباً در کمترین فاصله از شخصیتهای قصه قرار دارد. جدایی نادر از سیمین از مجموعهی پرشمار و متنوعی از نماهای درشت و متوسط شکل گرفته که بهسرعت جای خود را به نمای بعد میدهند و در این میزانسن، نمای دور جایگاه و کارکردی ندارد. فرهادی در فیلمش گاهی هم نقطهی دید دوربین را در امتداد چشم یک شخصیت قرار میدهد؛ نمونهی شاخصش نگاهی است که میان ترمه و سیمین از پشت شیشه ردبدل میشود که دوربین با قرار گرفتن پشت سر ترمه با یک پن فوقالعاده مسیر نگاه او به سیمین را دنبال میکند. چیدمان اثر به گونهای است که برای راه یافتن به درون کاراکترها از منفذ نگاههای نگران و پرسشآمیزشان، همواره در نزدیکیشان باقی میمانیم، گاهی چند قدمیبا آنها همراه میشویم و از گوشهای از لوکیشنهایی مثل خانه و دادگاه و … به گوشهای دیگر سرک میکشیم و مناسبترین میزانسن برای ترسیم چنین موقعیت و کیفیتی، همان شیوهی سیال و پویا و پرتحرکی است که فرهادی برگزیده و اصلاً جنبهی تزیینی و خودنمایانه ندارد، برخلاف دربارهی الی که تحرک و بیقراری دوربین، گاهی نالازم و تصنعی به نظر میرسید. دوربین فرهادی لابهلای آدمهایش میلولد. جدایی نادر از سیمین در لانگشات روایت نمیشود، و این جز اهمیت پرسپکتیو و چینش آدمها در عمق قاب است که تصویر غیرفوکوسشان بخشی از هویت قصه را میسازد. جایگاه دوربین در بسیاری از نماها، وقتی حرکت و صحبت یک شخصیت را به تصویر میکشد، نزدیک به نقطهی دید یک شخصیت دیگر است که او را میبیند و دید میزند، همینجاست که چشمهای ناظر آدمهای فیلم (بچهها، پدربزرگ، نادر، سیمین و…) نقش مهمشان در روایت را آشکار میکنند.
بازمیگردیم به دو نمای مورد اشاره در آغاز این نوشته؛ تفاوت کیفیت و لِوِل صدا در دو نمای خارجی و داخلی چه کارکرد و منطقی دارد؟. به نظر میرسد از منظر اسلوب کارگردانی و منطق میزانسن نمیتوان پاسخ قاطعی به پرسش چند سطر پیش داد. این ناظر نامحرم کیست که پدر و دختر قصه را از پشت پنجره دید میزند؟ آیا آن صحنه، نمای دیدگاه پدربزرگ است که از گوشهای مشغول دیدزنی است و براساس معماری خانه میتوان چنین چینشی را توجیه کرد؟ آیا از دریچهی نگاه یک همسایهی کنجکاو به این موقعیت مینگریم؟ یا…
حریم
فرهادی در جدایی… قصهاش را در وضعیتی بد، از خانوادهای ناهمگون و سردرگم از لایههای میانی و معمولی جامعه آغاز میکند و با ورود آدمهای فرودست، اوضاع را بدتر از بد میکند. دیگر تردیدی نیست که ورود یک فرد بیگانه به زندگی آدمهایی از سنخ و فضای دیگر و چالش برآمده از تضاد میان فرد بیگانه و آن آدمها، یکی از پیرنگهای مورد علاقهی فرهادی است. از چهارشنبهسوری تا جدایی نادر از سیمین، فیلمنامههای فرهادی روی همین خط داستانی شکل گرفتهاند. تضاد مورد نظر او که راهاندازنده و پیشبرندهی درام است، ریشه در تفاوتهای طبقههای اجتماعی دارد. اینجاست که نگاه تیزبین فرهادی، گاهی پیشگویانه میشود. چهارشنبهسوری و دایرهزنگی و دربارهی الی بیشتر به توصیف تفاوتهای میان این طبقهها و شکاف عمیق آنها میپرداختند. حضور دیرهنگام علیرضا ـ نامزد الی ـ در فیلم پیشین فرهادی مجالی اندک فراهم کرد تا فیلمساز با نشانههایی ظاهری و مؤکد همچون نماز و ذکر و با تمایزگذاری در پوشش و رفتار، ناهمخوانی آدمهای قصهاش با آدمهایی از جنس علیرضا و الی را نشان دهد. جدایی… شکل گسترشیافته و مشروح آن رویارویی آشکار و تمامعیار است؛ جایی که اختلافها حتی نمودهای جسمانی هم پیدا میکند و به درگیری و مشت و لگد منجر میشود. هنر فرهادی در نشان دادن تنفر و سوءتفاهمیاست که به شکلی ریشهدار در ذهن و تلقی این آدمها نسبت به هم قرار دارد و برآیندش همان تقابل خشونتبار و حذفگرایانهای است که مهمترین بحران جامعهی در حال گذار ماست؛ آدمها یکدیگر را با خشونت پس میزنند چون کینهای تاریخی و موهوم نسبت به طبقهی دیگر در ذهنشان ریشه دوانده است. حرفهای چندبارهی حجت (با بازی استادانهی شهاب حسینی) جز اینکه بدبینی عمیقش از ماهیت و جایگاه اجتماعی نادر و سیمین و آدمهایی از این دست را نشان میدهد، بیانگر نگرانیاش از تلقی طبقههای اجتماعی دیگر نسبت به جایگاه آدمهای فرودست است. «شما دین و پیغمبر میشناسید؟»، «شما فکر میکنید ما حیوونیم و زن و بچهمون رو کتک میزنیم؟»، «شما فکر میکنید ما بیشرفیم؟» و جملههایی از این دست، همه و همه نشاندهندهی درهی عمیق سوءتفاهم و نفرت و فاصلهی پرنشدنی آدمهای جامعه است. از سوی دیگر، نادر براساس تلقیاش از آدمهای فرودست شتابزده قضاوت میکند و ماجرای دزدی را به میان میکشد. بار چنین اتهامیچنان برای زندگی شریف و آبرومندانهی آدمهایی از جنس راضیه (ساره بیات) گران است که تلاش ناامیدانهاش برای اعادهی حیثیت، به شکلگیری یک فاجعهی ناخواسته منجر میشود. آنچه حجت را آزار میدهد و رفتار نادر به آن دامن میزند فراموش کردن این نکته است که او داغدار از دست دادن فرزند است ولی جوری با او برخورد میشود که گویی قصدش باجخواهی و فرصتطلبی برای کسب منفعت است، هرچند فضای پرتنش داستان و موقعیت پیچیدهی ماجرا، سرآخر حجت را به دست شستن از باور خود و قسم دروغ سوق میدهد و او را بر سر دوراهی ایمان و نیاز مینشاند.
زندگی بوروکراتیک نادر و سیمین تناسب چندانی با گرایشهای درونیشان ندارد. موقعیت شغلی نادر به گونهای است که ظاهرش را توجیه میکند و سیمین هم هنگام ترک محل کار، چهره عوض میکند. آنها گرفتار مناسبات جامعهای هستند که آدمها را به دورویی و دور شدن از خود واقعیشان و نقش بازی کردن تشویق میکند، در حالی که هر یک تلاش میکنند فرزندشان ترمه را به سعادت برسانند. نادر ترمه را به آرمانگرایی و حقیقتجویی تشویق میکند؛ نگاه کنید به تأکید او به ترمه برای تن ندادن به تلقی سطحی و نادرست مرسوم در سیستم آموزشی و فرهنگی دربارهی واژههای بیگانه، که البته ویژگیهای شخصیت نادر و نگرش اجتماعیاش را بیش از پیش آشکار میکند و آن روی پنهان نگاه داشته شده در زیر نقاب کارمند مطیع و ظاهرالصلاح را نشان میدهد. حکایت سیمین روشنتر از است؛ او سعادت ترمه را در پرورش یافتن در محیط و فضایی دیگر میداند. جدایی نادر از سیمین، جدایی و فاصلهی دو تحلیل و نگاه اجتماعی است؛ جایی که اوضاع به مراد نیست، پرسش اساسی در ماندن یا رفتن است و نادر و سیمین در ساحتی کاملاً دور از واقعنمایی و اسناد، گزینههایی نمادین از نگرشهای موجود در بخشی از جامعه هستند. اما جز این آدمهای میانسال از لایهی میانی جامعه، ترمه و پدربزرگ هم هستند که نمایندهی گذشته و آیندهاند. ترمه، نمایندهی نگاه نگران و مغفولی است که به دوردست آینده نظر دارد و پدر که بهانه و شاید دلخوشی نادر برای ماندن است، روبهمرگ و اسیر زوال است. آلزایمر به خاطرههای دور و رفتارهای تثبیتشدهی قدیمیدست نمیاندازد و بر این اساس، تمرکز و تأکید پدر بر دو عنصر «سیمین» و «روزنامه» اهمیتی فوقالعاده دارد. جز اینها و سخنی دربارهی عروسی فردی به نام علی(!) کلامیاز او نمیشنویم. او سیمین را ـ عروسی که قصد ترک زندگی و دیار دارد ـ همچون ترجیعبندی در کلامش تکرار میکند؛ و در ناخودآگاهش سیمین آنقدر اهمیت دارد که زن خدمتکار را هم با همان نام مورد خطاب قرار میدهد. در فیلمنامهی جزیینگر و چندلایهی فرهادی همین گرایش پدربزرگ، به شکلگیری یک اتفاق مهم و اساسی قصه منجر میشود که در پایان این نوشته به آن خواهم پرداخت. جز این، تأکید پدر بر روزنامه جدا از وجه شخصیتپردازانهای که به آدمهایی از تیپ او میدهد حاوی طنز سیاه و گزندهای است؛ از میان این جمع پرتنش و حراف که گرفتار کشمکشی کشدار و فرساینده برای عبور از بحران به وجود آمده هستند، نظارهگر خاموش ماجرا با عقلی زوالیافته، تنها کسی است که کنجکاو دانستن اخبار است.
جدایی… روایت دلسوزانهی فیلمساز از چهارچوب و حریمیاست که ترک برداشته و تا فروریزی کامل پیش خواهد رفت. در سوی دیگر ماجرا، میتوان تلاش زوج فرودست را برای حفظ حریم زندگی و احیای عزت و آبرو دید و فرزندشان را از سنخ ترمه دانست. هرچند تمرکز درام بر خانوادهی نادر و سیمین است و زوج دیگر، عناصر فرعی متن هستند ولی تأثیرشان بر زندگی نادر و سیمین چشمگیر و غیرقابل چشمپوشی است. نادر پس از بیرون راندن زن برای بازگرداندن امنیت به حریم خانواده، میگوید: «تمام شد!» ولی او نمیداند که از مهمترین خط قرمز آدمیاز جنس راضیه گذشته و این تازه آغاز فاجعه است. بازگشت دوبارهی آن زن دردمند برای احقاق حق، باورپذیرترین واکنشی است که میتوان تصور کرد و انطباق درست و دقیقی با شخصیت و ریشههای اجتماعیاش دارد.
یک بار دیگر برگردیم به نمای مورد اشاره در آغاز این نوشته و این بار از منظر جهانبینی حاکم بر اثر، آن را تحلیل کنیم: ما تماشاگران خارج از چهارچوب و حریم خانوادهای در آستانهی فروپاشی و در بزنگاه مهمترین پرسش ترمه از پدر دربارهی دروغ گفتن، به آنها نگاه میکنیم… از جایی «پنهان» از نظر آنها که خودشان نمیدانند زیر سایهی سنگین نگاه و داوری دیگران ـ ما ـ قرار دارند، آنهم در کلیدیترین لحظهی روایت.
دربارهی فیلمنامه
فیلمنامهی جدایی … مهمترین نقطهی قوت اثر است، خیلی مهمتر از اجرای استادانهاش. فرهادی شخصیتهایی ملموس و آشنا خلق کرده که سرراست و قابل پیشبینی نیستند و پیچیدگیهایشان از جنس واقعیت روزمره است؛ آدمهایی که بسته به موقعیتی که در آن گرفتارند واکنش نشان میدهند و هدف اصلیشان در همهی موارد، بقا و دوری از گزند است اما حتی اینها هم گاهی بیاهمیت میشوند. از این منظر تلاش نادر برای گریز از مخمصه، وقتی رویاروی آرمانگراییاش در قبال عشق به پدر یا تربیت فرزند قرار میگیرد، واکنشی دور از انتظار برمیانگیزد؛ او برخلاف همهی دروغهایش حاضر نمیشود پدر را دستاویز بازیاش کند یا ترمه را به دروغگویی وادارد و واقعیت تلخ این است که خود ترمه در انتخابی آگاهانه و منطقی، دروغ را انتخاب میکند و وارد بازی بزرگان میشود. سیمین هم مایل به جدایی نیست و در جستوجوی آخرین کورسوی امید برای همراه کردن نادر است. شک و تردید راضیه، یکی از مهمترین چالشهای فیلم را رقم میزند در حالی که او هم پیش از این به وسوسهی پنهان نگه داشتن حقیقت تن داده است. حجت آدمیدر حال غرق شدن است که واکنشهایش مرحله به مرحله بر اساس دغدغههایش شکل عوض میکند. نفرت عمیق حجت از آدمهای طبقهی نادر و سیمین حتی مهمتر از داغی است که به سبب از دست رفتن فرزندش به دل دارد و سرآخر، نمیخواهد فرصت به دست آمده را برای رهایی از گرداب فقر و نکبت از کف بدهد و حاضر است روی باورهایش ـ که قبلاً آن را چماقی بر سر نادر کرده بود ـ پا بگذارد. خانم قهرایی، معلم ترمه هم نخست واکنشی انکارگرایانه برای حفظ آدمهای همطبقهاش نشان میدهد و بعد با رجعت به باورهای نهادینه در ذهنش، شهادتش را پس میگیرد.
جدایی نادر از سیمین جدا از ویژگیهایی که برشمردم، فیلمیدربارهی قضاوت هم هست و از نمای دیدگاه یک قاضی شروع میشود؛ فرهادی با نشان ندادن قاضی و حذف او تماشاگر را از همان آغاز در جایگاه داوری مینشاند. البته این چینش حتی برای سینمای ایران هم بدیع نیست و پیشتر در قرمز (فریدون جیرانی) و در هجویهی آن صورتی هم به کار رفته است، با این تفاوت که در فیلم جیرانی که پرداختی استیلیزه دارد جزیی از وجه فیگوراتیو فیلم است و در فیلم فرهادی جزیی از بنمایهی اثر، و اینجاست که در مقایسهی دو چینش مشابه در دو فیلم متفاوت، تعبیر آندره بازن ـ که در ابتدای همین نوشته اشاره شد ـ دربارهی زیباییشناسی و هستیشناسی معنا مییابد.
فرهادی همواره جلو بودن از مخاطب و غافلگیر کردن او را به یکی از جذابیتهای اثرش بدل میکند. در اینجا هم او از تمهید نشان ندادن و حذف عامدانهی تصادف برای رسیدن به یک غافلگیری مؤثر بهره میگیرد و داوری تماشاگر را به بازی میگیرد. این حذف البته میتواند از یک منظر به کاستی تعبیر شود. شاید مثالی دربارهی قصههای ژانر جنایی ـ کارآگاهی به درک روشنتر این موضوع کمک کند. یکی از مهمترین ایرادهایی که برخی از تحلیلگران ادبی به داستانهای آگاتا کریستی، با وجود جذابیت و محبوبیت چشمگیر و دست نیافتنیشان، وارد میدانند شگرد همیشگی او برای جلوتر بودن از تماشاگر است ـ مانند آنچه هیچکاک در سینما میکرد ـ ؛ هرکول پوآرو و خانم مارپل همیشه در فصل مربوط به گشایش راز یک قتل، نکته یا سرنخی رو میکنند که کلید اصلی کشف قتل به حساب میآید و خوانندهی داستان از آن بیخبر است. از نظر برخی، این شگرد باعث میشود خواننده نتواند همپای کارآگاه گمانهزنی کند و توانایی خود برای کشف راز قصه را محک بزند و از اینرو یک نقطهضعف در آثار خانم کریستی به شمار میآید. اما آیا واقعاً تنها کارکرد داستانهای جنایی این است که خواننده را در جایگاه کارآگاه بنشانیم؟ پاسخ طبعاً منفی است. آن شکل از قصهگویی فقط یکی از انواع ممکن قصهگویی است و داستانهای پوآرو و مارپل از جنس دیگری هستند که بخشی از جذابیتشان وابسته به همان غافلگیری پایانی است. اما ایدهی حذف تصادف در جدایی… حتی از جنس غافلگیریهای مورد اشاره هم نیست و نیز بخشی از مهمترین چالشهای فیلم پس از آشکار شدن واقعیت تصادف شکل میگیرد. فرهادی با حذف یک رخداد، ما را در جایگاه کسی چون نادر مینشاند که بخشی از واقعیت را میداند و همان را هم خرد خرد بروز میدهد. این حذف ظاهراً با آن تمهید آغاز فیلم و نشاندن بیننده در چشم قاضی در تعارض است اما شاید یک پرسش اساسی به حل این تعارض کمک کند: مگر قاضی از همهی ابعاد و گوشههای ماجرا خبر دارد؟ طبعاً و قطعاً خیر.
تمهید حذف، منحصر به ماجرای تصادف نیست. اگر دقیق نگاه کنیم حذفهای متعدد دیگری هم در فیلم هست که از ذکرشان میگذرم و به مهمترین و درخشانترینشان بسنده میکنم: سیمین با ناراحتی نادر را صدا میزند، نادر به اتاق پدرش میرود و میبیند (میبینیم) پدر، مچ دست سیمین را با تمام قوا گرفته و به او زل زده. چه اتفاقی افتاده؟ سهلانگاری است که فکر کنیم پدر که هوش و حواس درستی ندارد بر اثر یک رفلکس عصبی یا یک تکانش روانی دست سیمین را گرفته. درست است که این پدر پیر و خسته، توانی برای سخن گفتن ندارد و قوهی حافظهاش رو به زوال است اما یکی از معدود چیزهایی که خوب به یادش مانده و در ذهنش ماندگار شده نام عروسش است؛ اینجاست که پدربزرگ، که روزگاران دیده و تلخ و شیرینش چشیده، دلسوزانه دعوت به ماندن میکند. به گمانم جدایی نادر از سیمین فیلمیدربارهی مضمون قضاوت و شکاف طبقهها نیست بلکه آنها را بستر شکلگیری اثری قرار داده که حرف اساسیاش تعلیق و سرگردانی میان ماندن و رفتن است.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
جدایی نادر از سیمین روایت بخشی از زندگی امروزه جامعه شهری ماست که به آن عادت کرده ایم . دعوا ، مرگ ، بیماری، زندان ، عصبانسیت و خشونت و از کوره در رفتن وقایع تکراری در زندگی روزمره ماست . حق با کیست ؟ من. همیشه حق با من است . این چالش اصلی فیلم است. رفتن به خارج و دعوا بر سر آن ، طلاق ، و دادگاه بهانه های طرح این دغدغه همیشه فیلسوفان ، روشنفکران ، و گاهی انسانهای نیک نفس است . نیک نفس؟ بد ذات ؟ آیا اصلا چنین انسانهایی وجود دارند ؟ اگر آری ، از کجا پدید آمده اند ؟ از بدو تولد؟
فرهادی با دیدگاه ویژه اش که حالا بعد از چهرشنبه سوری ، درباره الی و جدایی نادر و سیمین به یک سینمای خاص تبدیل شده ، همواره به سوالاتی از این دست پاسخ منفی داده و این بار نیز جوهره اصلی فیلم ، تشریح همین دیدگاه است.
در زندگی عادی ما شاید هرگز فرصت و امکان اطلاع از مشکلات و گرفتاریها و موقعیت خاص طرف مقابل مان را ، مثلا در ساده ترین برخوردها تا پیچیده ترین گرفتاری های شخصی ، نداشته باشیم و اصلا بدنبال آن هم نباشیم که چرا طرف مقابل چنین رفتاری را دارد. “این مشکل شماست ” یکی از رایج ترین جملاتی است که اغلب در بسیاری از همین گرفتاریهایی که برایمان پیش آمده می شنویم . فیلم دقیقا از همین زاویه ، نگاه به مشکلات طرف مقابل به مسایل نگاه میکند و به سهم خود به عنوان یک اثر هنری ، تلاش میکند نحوه نگاه انسانها در مواقع برخورد و درگیری را به خودشان ( خودمان ) نشان دهد .
در فیلمهای قبلی ، فرهادی با کمک گرفتن از حرکت دوربین از یک شخصیت به شخصیت مقابل و دنبال کردن او تا نفر بعدی و ادامه این حرکت تا بعدی ، داستان را به پیش می برد و این ” نگاه به طرف مقابل ” را با جلوگیری از تمرکز تماشاگر بر روی یک شخص یا قهرمان و هم ذات پنداری ( خود یکی بینی ) با یک شخصیت ، به پیش میبرد. اما در این فیلم تعمدا این روش را کنار میگذارد و در عوض با قطع یک نما و ادامه آ ن از سمت دیگر ، همان منظور را دنبال میکند . در هر دو این روشها نقطه ضعف اصلی و مهم استفاده نکردن از فرم و ترکیب بندی اشیا در صحنه و رنگ است و از کیفیت هنری و تاثیر بصری فیلم میکاهد . در سرتاسر فیلم کمتر نما و کادربندی و کمپوزیسیون رنگی هنری میبینیم . و بیشتر نماها کاربردی هستند و سعی در تاثیر گذاری مستقیم کار هنرپیشه ( اعم از دیالوگ و حرکات ) بر روی تماشاگر دارد.حال آنکه وقتی صحبت از سینما بعنوان هنر هفتم در میان است ، باید از همه ظرفیت هنری استفاده شود . در غیر اینصورت یک نمایشنامه رادیویی و یا یک مجموعه عکس و حتی یک نوشته ، همان کار را انجام میدهد .
از این دیدگاه ما در این فیلم بیشتر با یک رمان نویس طرف هستیم تا یک کارگردان .
سناریو و داستان فیلم ، تقریبا بدون نقص روایت میشودوتا حد یک کار مهندسی روی کوچکترین جزییات داستان و حرکات هنرپیشه ها و دیالوگها ، فکر و کار شده .
هنگامی که کارگردان از نماهای نزدیک و بسیار نزدیک از هنرپیشه برای بیان حالتها و روایت داستان استفاده میکند ، دست به یک ریسک می زند زیرا چنین کاری نیاز به دقت بسیار زیاد و تفکر از قبل کامل شده درباره تک تک این نماها هست و در غیر این صورت ، چنین صحنه ای میتواند به ضد مفهوم مورد نظر کارگردان تبدیل شود . از این جنبه اما فیلم بسیار موفق از آب درآمده و بخصوص با ایهامی که در نماهای نزدیک مربوط به پدر و دختربچه ها بوجود می آید کمک بزرگی به پیشبرد مفهوم میشود . دو نما مربوط به پدر نادر در پزشکی قانونی و صحنه ای که نادر ماجرای هل دادن را همراه دختر خود بازسازی میکند و پدر در حال تماشای اوست ، از جمله این موارد و صحنه ترمه در دادگاه (هر دو دادگاه شهادت دادن و دادگاه آخر ) و تقریبا تمام صحنه های مربوط به دختر کوچک نیز همین ویژگی ایهام را دارد که به تماشاگر اجازه فاصله گرفتن و فکر کردن را میدهد .
تنها پدیده ای که در داستان از حالت واقعی خارج میشود و بنظر، کارگردان تعمد هم داشته ، مسئله خود زنی شوهر زن کارگر است. در زندگی واقعی ، کمتر چنین حالتی پیش می آید که کارگری که اتفاقا دست بزن دیگران را هم دارد ( صحنه بیمارستان و کتک زدن نادر ) در مقابل زن خود چنین رفتاری را داشته باشد و بطور طبیعی زن را باید بزند و نه خود را اتفاقا ترس بسیار زیاد زن از او نیز چنین چیزی را به ذهن می رساند ، اما کارگردان با لطمه زدن به جریان داستان ( و شاید هم حفاظت از موضوع اصلی که سقط جنین بدلیل تصادف است) چنین انتخابی داشته و شاید به خاطر اجتناب ازایجاد شخصیت منفی در داستان .
از جنبه سیاسی اما به نظر میرسد اصولی ترین روش ممکن برای بیان بکار گرفته شده. اجتناب از شعار و طرح موضوعات عوام پسند سیاسی و نپرداختن ظاهری به علت سیاسی بروز مشکلات . اینکه چرا سیمین نمیخواهد دخترش در ایران بماند و بزرگ شود ، بر هیچ تماشاگری پوشیده نیست که علتی سیاسی دارد . ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند که عمدتا با مشکلات مشابه سیمین دست به گریبان بوده اند و ترک وطن کرده اند . اینکه قوانین به صورت ظالمانه ای انسانها را وادار به دروغ گویی میکنند و حتی خود قاضی نیز انتظار شنیدن دروغ از شهود را دارد، به نظام حاکم و تدوین کنندگان این قوانین مربوط است . اینکه چرا دادگاههای خانواده و جنایی و مالی و غیره تا این حد شلوغ و زندانها پر از انسانهایی شبیه نادر و شوهر زن کارگر است به حکومت و طرز اداره کشور مربوط است اینکه قاضی همزمان موضوعی را که به ۴۰ میلیون دیه و ۳ سال زندگی یک انسان مربوط است را همراه با رسیدگی به مسئله جوانی با دستبند توام انجام میدهد و تا چه حد امکان خطا در رای قاضی هست به حکومت مربوط است . اینکه چرا در کتاب درسی ترمه برای بیان معنی فارسی یک کلمه از لغتی عربی استفاده میشود به روش حکومت در مسایل فرهنگی مربوط است . اینها و بسیاری مسایل سیاسی دیگر در فیلم مطرح میشود و هیچ شعار سیاسی تماشاگر پسندی هم داده نمیشود . به این ترتیب فیلم بشدت سیاسی است و در عین حال فیلم سیاسی به معنی رایج آن نیست. این روش در عمل پایه های این بی عدالتی ها را و مشروعیت آنها را چون خوره ، میخورد و میتراشد تا افکار عمومی را علیه آنها بسیج کند و این کاری است که از هنرمند برمی اید .
نگاهی دیگر به «جدایی نادر از سیمین» در
http://www.chakavakart.com
فیلم عالی. نقد عالی. من چقدر خوشحالم!
در این موضوع که پیچیدگی های داستان و پیچیدگی های شخصیتی در بین فیلم های ایرانی بی نظیر بود شکی نیست، ارتباط تصادفات داستانی واقعن استادانه بود، آن جاهایی هم که ادامه داستان و خود داستان را به عهده تماشاگر گداشته بود خیلی زیرکانه و زیر پوستی بود، اما یک سری ریزه کاری هایی بود که نفهمیدم به چه قصدی انجام شده، یکی از مسایل جالب فیلم بایکوت اسباب ارتباطی روتین و معمولی جامعه بود که در این فیلم این اسباب ارتباطی عقب تر زمان خودش بود، هیچ کدام از شخصیتها از موبایل استفاده نمی کردند که این خیلی تو چشم می زد، نادر برای تماس با معلم دخترش از تلفن ثابت به تلفن ثابت زنگ می زد، ارتباط سیمین هم توسط تلفن ثابت محل کارش و تلفن ثابت خانه بود، هیچ رایانه و لپ تابی در فیلم نبود ، آپارتمان ها خیلی قدیمی ساخت بودن، یخچال و لباسشویی قدیمی بودن، تناسبی بین اتومبیل ها و لوازم ارتباطی نبود، من حس می کنم نبود موبایل و رایانه در فیلم عمدی بود ، ولی نفهمیدم چرا؟
ممنون.استفاده کردم
به نظر من بهترین فیلم بعد از درباره الی باز دوباره شاهکار آقای فرهادی بود با نام جدائی نادر از سیمین
عالی بود
به امید فیلم بهتر در فردائی بهتر
سلام آقای کاظمی. توی نقدتون ندیدم به نکته منفی ای اشاره کنید یا ایرادی بگیرید. ولی در انتخاب های بهترین فیلم جشنواره اصلا جدایی نادر از سیمین رو ننوشته بودین. فقط تو رشته های کارگردانی و فیلمنامه و… به عنوان سایر انتخابها نوشته بودینش.
راستی آقای هومن داوودی در صحنه ای که ترمه داره به باباش میگه ماشین لباسشویی رو رو چه شماره ای بذاره، اون پشت تو اون یکی اتاق یه کامپیوتر دیده میشه. در مورد خانم قهرایی هم شاید نادر شماره موبایلش رو نداره (چون یه چیزه شخصیه به نسبت تلفن خونه) یا اینکه وقتی اون تلفن خونه رو جواب نمیده حتما موبایلش رو هم جواب نمی داده، برای همین نادر زنگ زده خونه که بتونه پیغام بذاره.
البته من این موضوع رو میدونم که اصغر فرهادی از اینکه اینقدر توی زندگی از موبایل استفاده می کنیم (چون خودش هم خیلی استفاده میکنه) خیلی ناراحت و ناراضیه. البته بعید میدونم ولی شاید میخواسته بگه بدون استفاده زیاد از موبایل هم میشه همه کارها رو انجام داد.
—————–
پاسخ: فیلم از نظر فیلمنامه و اجرا بسیار عالیه. تنها مسالهی من اینه که فیلم دلم نیست. مثلا فیلم مردی برای تمام فصول خیلی فیلم خوبیه ولی مطمئنا از ژانر مورد علاقهی من نیست. همین. یه فیلمهایی فیلم دلت هستن… می سوزونن…
خیلی جالب بود
سلام. در فیلم سیمین درخواست طلاق میدهد، سیمین از خانه میرود، چرا نام فیلم به جای اینکه «جدایی سیمین از نادر» باشد «جدایی نادر از سیمین» است؟
—————
پاسخ:سلام. من هم با شما موافقم. میشد باشد جدایی نادر و سیمین یا سیمین و نادر.
خُب این سؤال، مقدّمهای بود بر یک عرض کوچک. فرهادی گفته که به آهنگ کلام و پیاپی آمدن صداهای « ی الف ی» اهمیّت میداده برای همین اسم سیمین را انتخاب کرده که البتّه میشد باشد «جدایی نادر و سیمین» که آهنگ مورد نظر او هم تأمین شود. امّا همین اسم را در نظرخواهی مجلّه ۲۴ بسیاری از منتقدان به عنوان یکی از بهترین اسم فیلمها انتخاب کردهاند در حالیکه کمی توجّه به اسم، برای فهمیدن اشکال آن کافی بود.
یکی از خوانندگان وبلاگ مهرزاد دانش برایش نوشته که همه چرا در تأیید این فیلم مینویسند و واقعاً کسی نیست که جور دیگری به موضوع نگاه کند؟ (نقل به مضمون). مجلّه فیلم باسابقهترین و معتبرترین مجلّه سینمایی ایران است. شمارهی نوروز آن برای من مایهی تعجّب بود، چرا این همه تأیید؟ جدای از نوشته امیر قادری، نوشته خسرو نقیبی ریویوگونهای بود بیشتر نه نقد. بزرگترین آثار سینمای جهان هم مخالفان خود را دارند، تحسین و شیفتگی بیش از حد با موضع مستقلّ منتقدانه منافات دارد. من انتظار داشتم یکی لااقل بگوید که حاضرجوابی (دروغگویی) ترمه در دادگاه بدون اینکه بداند پدرش به قاضی چه گفته، بسیار بیش از انتظار از سنّ اوست یا شاید از راضیه انتظار میرود که یواشکی از خانه بیرون برود ولی بستن دست پدر به تخت، نه (که در آن صورت حدّاکثر پا میشد و در خانه راه میافتاد یا میآمد پشت در، مثل اوّل صبح همان روز و آن اتّفاقها نمیافتاد) و بسیاری مسائل دیگر.
با توجّه به نقش شما در آن مجلّه گفتم این نیمچه انتقاد/پیشنهاد بیوجه نباشد. خصوصاً حالا که فرهادی چنین جایگاهی پیدا کرده و من میترسم که این جوّ غالب او را از شنیدن انتقاد سازنده محروم کند که در نهایت به ضرر خودش خواهد بود؛ چیزی که -به نظر من- پس از «درباره الی…» هم رخ داد.
————–
پاسخ: با این انتقادهای موردی که فرمودید موافق نیستم ولی با حرفتان دربارهی فرهادی موافقم. من از تابوسازی و جوزدگی بیزارم
با سلام تحلیل فلسفی فیلم جدایی نادر از سیمین را در وبلاگم قرار دادهام اگر نظر دوستان رو بدونم خوشحال میشم .
http://www.notfeh.blogfa.com
دوست دارم جدایی” سیمین از نادر” باشد تا ” نادر از سیمین”
نقد تان عالی بود حظ کردم.
———–
پاسخ: ممنون از لطفتان.
چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که فبلم به صورتی برای ذهن ما سوال میتراشید که ماحتی فرصت تنفس فکری رانداشتیم وبه ناچار چیزی را میپذیرفتیم که فیلم به عنوان حفیقت ان را به ما ارایه میداد.ومساله دوم این است که با وجود بدچهره نشان دادن ایرانیان دراکثر محافل خارجی افتاب از کدام طرف طلوع کرده که فیلمی ایرانی راکه درجشواره فیلم فجرهم به عنوان فیلم برتر برگزید