زیباترین حکایتی که شنیده‌ام


قصه‌ی حسین، در تشنگی و طلب گام زدن و سر پیش غیر خم نکردن است. بد کرده‌ایم که شکوه شورآفرین حماسه‌ی پاکبازی‌اش را به شیون و ناله فروکاسته‌ایم. سالک راه پایمردی و عزت شدن سخت دشوار است. اما عباس حکایت دیگری است؛ شانه را می‌لرزاند… نهایت رفاقت است و ارادت؛ گوهر نایاب برادری. رواست بر تنهایی‌اش گریستن.


این ترانه‌ی دلنواز  پیشکش شما. ساخته‌ی فرمان فتحعلیان با صدای زیبای مهراج

Mah e Ghabileh

3 thoughts on “زیباترین حکایتی که شنیده‌ام

Comments are closed.