قصد ندارم وانمود کنم سایت شخصیام _ که اکراه دارم آن را وبلاگ بنامم از بس که چیپ شده این کلمه _ یک راوی نامشخص و موهوم دارد و میخواهد نقش یک نشریه یا کتابخانهی دنج را بازی کند. از خودم مینویسم، چون مهمترین چیزی که در دنیا میشناسم خودم هستم و بس و هیچکس را نه به اندازهی خودم میشناسم و نه آن قدر دوست دارم. از خلال همین منها شما هم خودتان را بیشتر میشناسید همان طور که من از منهای شما و دیگران از منهای ما. درست است که در پارادایم روشنفکری ایرانی و متاثر از تحمیل محیط، قرار است آدمآهنی باشیم و کلونی روباتهای سترون فرهیخته را شکل دهیم اما از پس این سیمها و مدارها گاهی بوی آدمیزاد به مشام میرسد، فقط وقتی که در اجتماع کاشفان فروتن نکبت، آدمیزاد محصور در روبات از «خود» حرف میزند، از «من» خود.
«من» از این آدمها گریزان است، هرچند شاید آدمهای بدی هم نباشند:
آدمهای منفعل که کارشان نق زدن و سر فرو بردن به فیلم و کتاب و موسیقی و نشستن در کافهها و گلگشت اینترنتی است و هیچ آفرینشی از خود ندارند. آنها که به دوست دیرین خود فقط به دلیل تضاد منافع در این مقطع زمانی اهانت میکنند. (شما بگویید که چهجور آدمیحرمت نان و نمک را به هتک حرمت ناموسی میفروشد؟)… و آدمهایی که میخواهند فروتن جلوه کنند ولی نمیدانند فروتنی غالباً از سر ناتوانی و نادانی است و اگر هم از سر شکیبایی و دانایی باشد چه فرصت جولانی به نانجیبان روزگار میدهد. کسانی که دورویی، جزء تفکیکناپذیر شخصیتشان شده و فکر میکنند این ویژگیشان قابل تشخیص نیست؛ مثل معتادها که به شکل احمقانهای گمان میکنند ظاهرشان اعتیادشان را داد نمیزند. نوکیسههایی که ظرفیت و جنبهی موفقیت ندارند و زود رنگ عوض میکنند و دچار غرور میشوند. آدمهایی که عبوس بودن و رفتار اجتنابی و اکراهآمیز با دیگران را نشانهی فرهیختگی خود میدانند. آنهایی که چاپلوسی میکنند، و اغلب برای منافع بیاهمیت و پست.
«من» میداند که این آدمها گاهی به اختلال خود آگاه نیستند همان طور که «من» به برخی از اختلالهای خود آگاه نیست، ولی این را هم میداند که برخی اختلالها ـ که آسیبشان به دیگران میرسد ـ به دو دلیل، آگاهانه ادامه پیدا میکنند؛ یکی منفعت زودگذری است که به طرف میرسانند و دیگر، فرد مختل اساسا کمترین دلیلی برای رعایت حقوق و حرمت و منافع دیگران نمیبیند، به همین دلیل مدام حریم و حقوق دیگران را نقض میکند و از این بابت ذرهای پشیمان نمیشود. «من» سرش بارها به سنگ خورده و دو چیز را خوب یاد گرفته: سعادت فرد در اجتماع جز با رعایت حق دیگران به دست نمیآید و دیگر اینکه این جهان کوه است و فعل ما ندا…
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز