جمع‌بندی جشنواره سی‌وسوم فیلم فجر

جشنواره‌ی سی‌‌وسوم فجر همان‌طور که پیش از چشنواره در همین روزنوشت نوشته بودم پر از فیلم‌های خنثی و بی‌خاصیت بود. بی‌تردید این نتیجه‌ی سیاست‌‌ها و تدابیر مسئولان گرامی‌است؛ با تشکر از عوامل فشار.

مضمون

تنوع مضمونی در سینمای ایران جایگاهی ندارد. فیلم‌سازان جوان فقط دنباله‌رو نمونه‌های موفقی هستند که پیش‌تر مایه‌ی تحسین و تشویق شده‌اند. تنوع ژانر اصلاً در این سینما معنایی ندارد. سینمای ایران زیر سایه‌ی «درام اجتماعی» در حال مرگ است. سینما یعنی سرگرمی، قصه و راز و کشمکش و جذابیت و تعلیق. اما سینمای اجتماعی یعنی نابلدی در اجرا به‌علاوه‌ی کوشش برای بیان حرف‌های «مهم» و «نقد» وضعیت اجتماعی. این‌ها هرچه هستند ربطی به سینما ندارند.

لوکیشن

تهران شهر فرساینده‌ای برای فیلم‌سازی است. هزینه‌ی اجاره‌ی لوکیشن در آن بسیار بالاست. قدرت مانور در خیابان‌ها به دلایل انتظامی‌و امنیتی، پایین است. لوکیشن‌های تهران از معدود جاهای نسبتاً چشم‌نواز بزرگراه‌ها تا خیابان‌ها و بلوارها و کوچه‌باغ‌های مضحمل و… از فرط تکرار به فوق اشباع رسیده‌اند. تهران امروز شهر چندان چشم‌نوازی نیست؛ نه مثل اغلب شهرهای مهم دنیا در جوار اقیانوس یا دریا یا رود یا طبیعت چشم‌نواز است و نه بلبشوی معماری‌اش کم‌ترین هویت و امتیازی دارد. تهران شهری طبقاتی است؛ فاصله‌ی غنی و فقیر در آن بسیار است. طبقه‌ی متوسط هم تعریف گشادی دارد: از درآمد ماهی ۲ میلیون تومان تا ۲۰ میلیون تومان و بالاتر. تهران فقط برای نشان دادن این کنتراست و نیز چگالی بالای بی‌اخلاقی (از دروغ‌گویی تا خیانت و…) به درد می‌خورد.اگر بساط سینمای اجتماعی برچیده شود تهران موضوعیت خودش را از دست خواهد شد.

پیش‌تر هم نوشته‌ام که سینمای ایران، برای رهایی از یکنواختی تصویر تهران و آدم‌هایش در انبوه فیلم‌های این سال‌ها، باید سراغ شهرهای دیگر برود و قید لهجه و مختصات بومی‌را هم بزند. هیچ اهمیتی ندارد در بعضی فیلم‌ها ندانیم لوکیشن اصلی، کدام شهر است.

فیلم‌نامه

کارگردانان باید سراغ داستان‌نویس‌ها بروند و از آن‌ها برای رفع حفره‌های فیلم‌نامه و ایجاد جذابیت دراماتیک و شخصیت‌پردازی کمک بگیرند. اگر یک بیستم آن پول زبان‌بسته‌ای که به یک بازیگر درپیت می‌دهند به یک نویسنده بدهند او با کمال میل فیلم‌نامه خواهد نوشت یا فیلم‌نامه‌‌‌ی موجود را تصحیح خواهد کرد. اقتباس ادبی، راه کارآمد دیگری برای خلاصی از وضعیت شرم‌آور فیلم‌نامه‌نویسی در ایران است. ظاهراً این قصه تمامی‌ندارد.

سینمای تزئینی

چرا مسئولان دست از سر این سینما برنمی‌دارند؟ این همه فرمایش و هدایت و کنترل کار را به فاجعه رسانده. در فضای رقابت آزاد هر کسی می‌تواند فیلمش را بسازد و باز هم هیأت انتخاب تعداد مقرری از فیلم‌ها را برای جشنواره انتخاب کند. از دل یک کنترل امنیتی، همین فیلم‌های بد امکان بروز پیدا می‌کنند. اغلب فیلم‌های اول امسال، واقعا فیلم‌های بد و بی‌ارزشی بودند. اگر امید به این جوان‌هاست پس فاتحه‌ی آینده را باید خواند.

فرمایش

اعتیاد بد است. شبکه‌های اجتماعی مخرب‌اند. و چیزهایی از این دست. چرا باید تماشاگر مجبور تکرار روانی‌کننده‌ی این حرف‌ها در بیش‌تر فیلم‌ها باشیم؟ تلویزیون ما انباشته از همین چیزهاست. گوش مخاطب ایرانی از این همه آموزه‌ی اخلاقی پر است. جذابیت می‌خواهد. قصه‌ی پرکشش می‌خواهد. سیلی می‌خواهد.

*

در چنین شرایطی امید داشتن به آینده، آسان نیست.

5 thoughts on “جمع‌بندی جشنواره سی‌وسوم فیلم فجر

  1. دیشب فیلم «خط عبور» والتر سالس را دیدم. رویکرد، وجه تماتیک و پایان این فیلم مرا ناخودآگاه به یاد فیلم‌های جشنواره‌ی فجر انداخت و مجابم کرد که با آن‌ها مقایسه‌اش کنم. سالس در این فیلم از هر دری سخنی می‌گوید و بسیاری از معضلات اجتماعی برزیل را بر آفتاب می‌افکند: فقر، بی‌کاری، نژادپرستی، بچه‌های حرام‌زاده، بزه‌کاری، اعتیاد، خرافه‌گرایی. اما تفاوت کار سالس با هم‌تایان فجری‌اش در این است که او، هرکدام از این مشکلات را از طریق یک شخصیت به تماشاگر می‌شناساند. قرار نیست یک شخصیت در طول روایت با همه‌ی این مسائل و دغدغه‌ها روبه‌رو و یا درگیر شود. شخصیت‌های فیلم به تناسب اوضاع‌واحوال‌شان یکی-دو تا مسئله و دغدغه دارند، و نه بیش‌تر. جالب این‌که همگی‌شان به لطف زنازادگی، از یک مادر زاده شده‌اند و زیر یک سقف زندگی می‌کنند. آدم‌ها بی‌ربط نیستند و رابطه‌شان باهم باورپذیر است. پایان فیلم هم، باز است چیزی که اغلب فیلم‌سازانِ ما عاشق و مفتون‌اش هستند اما نه آن پایانی که همواره بدان می‌اندیشند و اجرا می‌کنند. جدا از این‌که سکانس آخر – با آن برش‌های متقاطعِ هوشمندانه‌اش – میخکوب‌کننده است پایان فیلم کاملاً با ساختار کلی، هماهنگ و عجین است و متقاعدکننده. سالس، فرجامی مقطعی را برای آدم‌هایش در نظر می‌گیرد و تفکر درباره‌ی آینده‌شان را به تماشاگر محول می‌کند. خط عبور، فیلم فوق‌العاده‌ای نیست ولی راهنمای خوبی برای برخی فیلم‌سازان وطنی است؛ آن دسته‌ای که می‌خواهند همه‌ی بحران‌های اجتماعی‌ای را که تا کنون شنیده و دیده و خوانده‌اند، یک‌جا و با پایان باز، به تصویر بکشند!
    ———–
    پاسخ: ممنون افشین جان.

  2. عالی بود «رضا» جان؛ عالی…
    چکیدۀ این موردها را که به‌درستی و خوبی اشاره کردی، در روزهای گذشته و پس از دیدنِ ۳۹ فیلم در این جشنواره در بحث و گفت‌وگو با دوستان برمی‌شمرده‌ام که برخی با این دیدگاه‌ها موافق نیستند. افسوس که به سینمایی بیمار و سرگردان رسیده‌ایم که مهم‌ترین نقطه‌ضعف‌اش در این سال‌ها از دست‌دادنِ جذابیت‌اش برای مخاطبان است…
    سینما یعنی شور، زندگی و احساس؛ این فیلم‌ها هیچ‌یک از این‌ها را ندارند…
    ————-
    پاسخ: زنده باشی امیر جان.

  3. به نظرم کل جامعه سینمایی” سیلی می خواهد”!
    همه چیز هست جز ارزش ها، توانایی ها و مهارت.

    چقدر دلم می خواست رییس کل این بساط بودم و با درهم ریختن این کالبد پوسیده فیلم سازی و فیلم بازی، طرحی نو در اندازم.
    کاش آدم هایی با دل و جرات پیدا می شدند و برای از ایجاد یک فضای سالم(دقیقا همچون چیزهایی:سرگرمی، قصه و راز و کشمکش و جذابیت و تعلیق) دست به کار می شدند.
    چرا ما نمی خواهیم سرمون رو از این برف لعنتی در بیاریم و در هوای آزاد تنفس کنیم؟ پرواز پیش کش!

Comments are closed.