من اهل این حوالیام و دوست دارمت
از هر خیال خالیام و دوست دارمت
البته دوست داشتنم واقعی که نیست
یک عاشق خیالیام و دوست دارمت
فردا دم غروب بیا ترمینال غرب
من شاعر شمالیام و دوست دارمت
یک کوه اشک مانده سر چشم خستهام
درگیر این چگالیام و دوست دارمت
کمبود آب، تیتر همه روزنامههاست
در متن خشکسالیام و دوست دارمت
سلفی بگیر با پهن و چوب و پارهسنگ
من کوزهی سفالیام و دوست دارمت
با کفش لژ بلند به دیدار من بیا
گلبرگ روی قالیام و دوست دارمت
هرچند بیحیا شدهای تازگی ولی
این بنده لاابالیام و دوست دارمت
در ازدحام وحشی این باندهای پهن
اینترنت زغالیام و دوست دارمت
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
رگههایی از طنّازیِ معصومانه درش هست که واقعاً به دل مینشیند.
بااحترام.
بهبه؛ مرسی…
طنز نغزی داشت شعرتون. انشاالله که امکانش باشه در آینده بیشتر شعر بگید.