جدایی نادر از سیمین و اسکار

Iran’s Representative For The Oscars 2012

کلیک کنید تا بخوانید.

پرسه و تماشا

کتاب خواندن، فیلم دیدن، شرکت در جلسه‌های روشنفکرانه، پای ثابت کارگاه و آموزشگاه‌ها بودن و… و… و… انسان که هیچ، حتی اندیشه هم نمی‌سازند. دو  روز پرسه و تماشا در دل زندگی به اندازه‌ی یک عمر نشخوار کردن زندگی و آثار دیگران به آدمیزاد چیز می‌آموزد. خود شکن آیینه شکستن خطاست…

ذن در هنر نویسندگی

یکی‌دو روز است مشغول خواندن کتاب بسیار جذاب و دل‌انگیز ذن در هنر نویسندگی نوشته‌ی ری برادبری با ترجمه‌ی پرویز دوایی هستم. آقای گلمکانی لطف کرد و نسخه‌ای از آن را به من داد. در همان صفحه‌های نخست چنین می‌خوانیم: «همه‌ی ما به کسی برتر، خردمندتر و مسن‌تر از خودمان نیاز داریم که به ما بگوید دیوانه نیستیم، که کارمان درست است. درست کدام است؟ کارمان خوب است.» این جمله‌ها را زندگی کرده‌ام؛ وقتی از همه و حتی جوان‌ها بی‌اعتنایی و نفرت و تحقیر می‌دیدم. بازی شیرین حکمت روزگار را ببین: اهداکننده‌ی این کتاب، یکی از همین راه‌بلدها و راهنماهایی است که برادبری می‌گوید. وقتی حتی هنوز هم دیگران بر مدار انکارند. همیشه سپاسگزارش خواهم بود. با تمام وجود.

عکس: جنگل آلومینیوم

این عکس را چند دقیقه پیش گرفتم. برای بهتر دیدنش کلیک کنید.

دل من سیاه‌س ولی آبی رو خیلی دوس دارم

پیروزی شیرین تراختور مقابل آبی‌های پرمدعا را تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. به قول کنفوسیوس، آب را باید ریخت همان‌جا که می‌سوزد.

روال تازه

از این پس در طول هفته هر روز پستی کوتاه یا مینی‌مال یا استاتوس‌مانند می‌گذارم و آخر هر هفته یک پست کلی. از همین‌جا شروع شد…

پیش از طلوع/ پیش از غروب

تماشای برخی فیلم‌ها واقعا دشوار است یعنی به شکل لذت‌بخشی عذاب‌آور است و به شکلی عذاب‌آور لذت‌بخش. به دلیل اطلاع داشتن از مضمون و شناخت روحیه‌ی خودم، مدت‌ها از تماشای دو فیلم به هم پیوسته‌ی ریچارد لینکلیتر طفره می‌رفتم: پیش از طلوع، پیش از غروب. بی‌تعارف از تماشای‌شان فرار می‌کردم. و بالاخره تسلیم این وسوسه‌ی خودآزارانه شدم. تردید ندارم که تا کنون هیچ ملودرامی‌این‌قدر حالم را بد نکرده؛ و البته این‌قدر حالم را خوب. چه بگویم؟ نمی‌توانم این رنج سرخوشانه را توصیف کنم.

ویژگی و امتیاز اصلی دو فیلم، دیالوگ‌نویسی‌ فوق‌العاده حساب‌شده‌ و نبوغ‌آمیزی است که ریشه در روان‌شناسی دقیق شخصیت‌ها دارد. حس ویرانگر افسوسی جان‌گداز، بستر و شالوده‌ی قصه را شکل داده و به سبب همسانی‌ تجربه‌های انسانی، در لایه‌لایه‌ی ذهن مخاطب رسوخ می‌کند و خاطره‌هایی را احضار .

با این حال، فارغ از وجه احساسی دو فیلم، آن‌ها را بی‌نقص نمی‌دانم. فیلم اول می‌توانست شاهکاری بی‌همتا باشد اگر فیلم‌ساز به بازآفرینی فضای آنتونیونی‌وار سکانس ماقبل پایان (لوکیشن‌های خالی از آدم‌ها) رضایت می‌داد و مثل فیلم‌های هندی فیلم را به تصویر دو جوان در اتوبوس و قطار نمی‌کشاند. بارها افسوس خورده‌ام که کاش پیش از طلوع روی تصویر پیرزنی تمام می‌شد که روی چمن‌ها هلک‌هلک تن خسته‌اش را به دنبال می‌کشد.

فیلم دوم به خوبی اولی نیست: دیالوگ‌نویسی‌اش جزیی‌نگری و ظرافت فیلم اول را ندارد، و نیز اجرایش سردستی‌تر است و منطق‌تراشی‌اش گاه به دل نمی‌نشیند. با این حال این دنباله، ویژگی بسیار مهمی‌دارد که به شکلی تام و تمام با جان‌مایه‌ی متن هم‌خوان است: نمایش فروریختگی و زوال طراوت دو جوان بر لحظه‌لحظه‌ی حضورشان سنگینی می‌کند، هرچند آن‌ها تعارف تکه‌پاره کنند و بگویند تغییری نکرده‌اند و بلکه جذاب‌تر هم شده‌اند. و یک امتیاز بزرگ فیلم دوم پایان بسیار هوشمندانه و هنرمندانه‌اش است. چه حزن دل‌انگیزی دارد آن رقص نرم و خوابناک پایانی، واپسین تلاش‌ زنی خوددار و خودویرانگر که ستمگرانه حدیث عشق سوزانده و بر زبان نرانده.

آه…

شعر: تکه‌پاره‌ها (۲)

لبخند بزن

حتی روسیه و چین هم

نمی‌توانند عشق ما را وتو کنند

***

سر صبح رگبار زد

تمام روز

نعش‌ خاطره‌ها را به دوش‌ می‌کشیدم

***

آخرین سیگار شب را فرو کن توی زیرسیگاری لبریز

دشنه‌ای زیر بالشت بگذار

شهر امن و امان است

***

پای پنجره‌ی بی‌آسمان این آپارتمان

دست دعا کارساز نیست

***

تابستان که تمام ‌شود

پیش چشم بقال و چغال

برهنه خواهد شد

درحت زیبای صبوری

که سایه‌سار تنهایی‌ام بود…

***

لامبادا

تانگو

تویست

چه فرقی می‌کند

مرد تنها با باد می‌رقصد…

***

مردی کریه

با ته‌ریش سوزنی

و دو چشم بی‌زور

دارد بعد روزها مسواک می‌زند

تقصیر آینه‌ نیست…

***

دختر به مردی دیگر فکر می‌کرد

من به مرگی دیگر

***

چراغ سبز شد

و راننده‌ی پراید

بی‌اعتنا به بوق ممتد ماشین‌ها

مرده بود

***

مادربزرگ

یک عمر

خدا را قایم کرده بود

توی جانمازش

***

سیب سرخ حوا

سیب گلوی آدم

سیبی که پوسیده توی یخچال قزمیت آزمایش

من آخرین بازمانده‌ی اساطیرم

و جلوی این یخچال خالی

سخت گرسنه…

***

موسی نشست روی جدول

روبه‌روی برج

به پنت‌هاوس فرعون نگاه کرد

و نمی‌دانست

تا اطلاع ثانوی آسانسور خراب است…

پاسخ به چند نامه‌ی الکترونیک

پرسش‌ها، انتقادها و پیشنهادهایی از طریق ای‌میل و صفحه‌ی تماس و … به دستم می‌رسد که البته خیلی پربسامد نیستند ولی در طول چند ماه جمع شده‌اند و بد نیست یک بار برای همیشه به آن‌ها پاسخ دهم (به رسم‌الخط نامه‌ها دست نزده‌ام):

۱-     تا به حال پنج نفر (از دانشجوی پیراپزشکی تا دانشجوی روان‌شناسی) برایم نوشته‌اند که موضوع سینمادرمانی را برای پایان‌نامه‌شان برگزیده‌اند. دو نفر از این عزیزان صرفا اطلاعاتی می‌خواستند و سه نفر دیگر پرسیدند که آیا می‌توانم با آن‌ها در این زمینه همکاری کنم.

نمونه: با عرض سلام. من (…) هستم دانشجوی پرستاری دانشگاه تهران.مقالتونو در مورد سینما درمانی خوندم و از موضوعش خیلی خوشم اومد و قرار شد انشاالله اگه بشه اونو بصورت بالینی و بصورت یک مقاله اجرا کنیم.میخواستم بپرسم در اینده و در صورت امکان شما مایل به همکاری تو این مقاله هستید. با تشکر

پاسخ: بهترین راه به دست آوردن اطلاعات، همانا اینترنت است و بس و فقط کمی‌وقت و حوصله می‌خواهد. من واقعا فرصتی برای همکاری در هیچ زمینه‌ای ندارم، چه خواندن یک قصه‌ی کوتاه و نظردادن درباره‌ی آن باشد یا همکاری برای به ثمر رساندن یک پایان‌نامه. اما با کمال میل هرچه که در آن پرونده‌ی مجله‌ی فیلم آورده‌ام با ذکر منبع می‌تواند مورد استفاده‌ی هر دوستدار سینمادرمانی قرار گیرد و از این بابت خوش‌حال هم می‌شوم.

۲-     نظر دادن درباره‌ی فیلم‌نامه‌ی کوتاه یا داستان کوتاه یا شعر و … 

نمونه: سلام دوست عزیز.خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم.من ۲۰ سال سن دارم و در زمینه ساخت بازیهای کامپیوتری فعالیت می‌کنم . قراره که به زودی پروژه ای رو با همکاری دانشگاهی که در اون درس می‌خونم شروع کنم . باید اضافه کنم که در دوره قبل جشنواره بین المللی بازیهای کامپیوتری تهران به عنوان یکی از کسانی که وارد مرحله بعدی مسابقات شدم .برای پروژه بعدی قصد ساخت یک بازی جنایی / معمایی رو دارم . اما متاسفانه برای خلق یک سناریو و بازی‌نامه با روند معایی و فکری خلاقیتی ندارم. آیا شما می‌تونید به من کمک کنید ؟

پاسخ: قبلا چنین اشتباهی را مرتکب می‌شدم و حتی فیلم‌نامه‌های دوستان جوانم را برای‌شان بازنویسی می‌کردم. اما چون هر بار نتیجه‌ی عکس به بار آورد و چیزی هم بدهکار شدم، به‌کلی از انجام چنین کارهایی معذورم. وانگهی، متاسفانه یا خوش‌بختانه فرصت کافی برای این کارها ندارم.

۳-     دیدن فیلم کوتاه و نظر دادن درباره‌ی آن

نمونه: سلام آقای کاظمی.من چند تا فیلم کوتاه ساختم. به شکل آماتوری،بدون مجوز و با خرج خودم. با شرکت دوست و آشنا! در پست آخرتون خوندم که میخواین فیلم بعدیتونو شروع کنید. خیلی خوشحال میشم اگه بتونم بهتون کمک کنم و پیشتون تجربه کسب کنم. هر گونه کمکی که از دستم بربیاد. البته چایی بلد نیستم درست کنم ولی میتونم سرو کنم. خوشحالم میشم اگه فیلمامو بتونید ببینید و نظرتونو در موردشون بدونم. با تشکر

پاسخ: این یکی تنها موردی است که هنوز انگیزه‌ای برای انجام دادنش دارم، چون مستقیما به کارم مربوط است. هرچند همین دوست عزیز هم که برایش آدرس پستی فرستادم آخرش فیلم‌هایش را نفرستاد. البته پیش از او سه‌چهار عزیز دیگر هم عین همین کار را تکرار کردند!!!

۴-     درخواست ای‌میل کردن نقد یا مقاله

نمونه: سلام آقای کاظمی‌خسته نباشید. می‌خواستم اگه میشه لطف کنین واسم اون مقالتون در مورد نمونه‌های عالی پیرنگو که تو مجله ی فیلم نگار چاپ شده بودو میل کنین. راسش خیلی دوس داشتم بخونم ولی نمودونم چطور باید گیرش بیارم. ممنون میشم اگه لطف کنین

پاسخ: واقعا این کار برایم مقدور نیست، چون تصمیم دارم مقاله‌هایم را با بازنویسی و برخی افزوده‌ها در آینده‌ای نزدیک در قالب یک کتاب به دست چاپ بسپارم. فعلا تنها راه خواندن اغلب نوشته‌هایم مراجعه به مجله‌های کاغذی است.

۵-     درخواست همکاری برای وب‌سایت، وبلاگ و نشریه‌های دانشجویی و محلی

نمونه: جناب آقای کاظمی‌سلام. از طریق نقدهایتان با شما آشنا شدم تا این جا. که ناباورانه به سایت شخصی تان رسیدم. و هم لذت بردم و هم آهی کشیدم از سر افسوسی قدیمی. یک درخواست صمیمانه و دوستانه دارم آقای کاظمی. با سایت پرشین بلاگ حتما آشنایی دارید. چند جوان علاقه مند تحت پشتیبانی و تحت نام این سایت کانونی ادبی را در گوگل راه اندازی کرده اند. سایت مستقل گروه هم در حال راه اندازی ست. من در این کانون مسئولیت بخش کارگاه فیلم را بر عهده دارم و راجع به فیلمنامه و بعضا نقد فیلم مطلب می‌نویسم. نقدی از شما هم (فیلم وقتی همه خوابیم) با ذکر منبع و نامتان درج کرده ام. درخواست من این است که در صورت امکان یک همکاری هر چند مختصر هم که شده با شما داشته باشیم. و نقدهای شما را بتوانیم در کانون منتشر کنیم. نقدهایی که به صورت اختصاصی برای کانون نوشته یا فرستاده باشید. این درخواست چندین و چند جوان است که میخواهند تلاش کنند برای به ثمر نشستن یک کانون ادبی بزرگ. در کنار ما شعرای جوانی همچون …  و … هم حضور دارند. منتظر جوابتان هستم. هر چه که باشد…

پاسخ: قبلا بارها در حد توانم با عزیزان مشتاق فرهنگ همکاری کرده‌ام و متاسفانه از این پس به دلایل مختلف، دیگر امکان همکاری با سایت‌ها و وبلاگ‌ها و نشریه‌های دانشجویی و محلی را ندارم.

۶-     راهنمایی برای کتاب

نمونه: سلام آقای کاظمی. من پست مربوط به ناآرامی‌های انگلیس رو خوندم. یک کتابی از اسلاوی ژیژک هست که به نظرم با اون ارتباط داره. (به برهوت حقیقت خوش آمدید) به نظرم فیلم‌های دیوید لینچ مثل بزرگراه گم شده رو هم می‌شه با همین نگاه نقد کرد. اما من هنوز برای فهم این فیلم توانمند نشدم. از شما ممنون می‌شم مسیری رو برای درک این گونه فیلم‌ها برای من روشن کنید. آیا فلسفه پست مدرن می‌تواند در هستی شناسی و معرفت شناسی ما در فهم این فیلم‌ها اثرگذار باشد. ممنون از شما

پاسخ: همیشه در حد دانش اندکم به چنین پرسش‌هایی پاسخ می‌دهم. از این پس هم همین‌طور خواهد بود. (پاسخ این دوست عزیز را هم برای‌شان ارسال کردم)

۷-     پیشنهاد فیلم: فیلم‌هایی که باید ببینید.

نمونه: سلام آقای کاظمی. آقا از این بخش فیلم‌هایی‌ که باید ببینیم سایتتون چه خبر؟ چرا تازگی خبری نیس ازش. با اون بخش من زندگی‌ می‌کنم. حرف نداره. امیدوارم بزودی ببینم تو سایتتون.

پاسخ: این بخش حتما ادامه خواهد داشت.

۸-     اجازه خواستن برای بازنشر یک پست

نمونه: سلام. امکانش هست «طبقه‌ی متوسط و سندرم اصغر فرهادی» رو در وبلاگم منتشر کنم؟

پاسخ: با ذکر منبع و لینک به آدرس اصلی سایتم، هر بازنشری از نوشته‌های من مجاز است.

۹-     همکاری با آدم‌برفی‌ها

نمونه: سلام رضا جان پیرامون مجله آدم برفی خوشحالم میشم همکاری داشته باشم. مطالبی هم نوشته دارم که د ر وبلاگم هست تاکید شده جایی پخش نشده باشه در هر صورت در زمینه شعر و ادبیات و مقاله‌های اجتماعی بنده مطالبم رو به ایمیل مربوطه خواهم فرستاد در هر صورت خواستنم کسب اجازه از شما کرده باشم.

پاسخ: شرایط همکاری با آدم‌برفی‌ها به شکل کاملا واضح در اساسنامه‌ی سایت نوشته شده است و نیاز به هیچ پرسشی نیست. آدرس اساسنامه این است:

http://adambarfiha.com/?page_id=21

 

۱۰-  فرستادن مطلب برای مجله فیلم

نمونه‌: من … هستم، و البته نقد سینمایی هم مینویسم که شاید دیده باشید،.. تا حالا فرصت کار با مجلهٔ فیلم برام مهیّا نشده،.. راستش نقدی نوشتم در مورد فیلم ( ) میدونم که دارم کمی‌ دیر اقدام می‌کنم … اگر امکانش هست لطف بفرمائید و به من اطلاع بدید تا متن رو براتون بفرسم تا در صورت امکان چاپ بشود.

پاسخ: در هر حال مجله‌ی فیلم این امکان را به همه‌ی کسانی که مدعی نقدنویسی هستند می‌دهد. بدیهی است نقد یک نویسنده‌ی ناآشنا باید به اندازه‌ای خوب و درخشان باشد که هر مجله‌ی سخت‌گیری را هم مجاب کند. نقدهای معمولی و دم‌دستی و نیز نوشته‌هایی با نثر مغشوش و ضعیف، شانسی ندارند. در هر صورت این نکته‌ی اساسی را در نظر داشته باشید که اگر گمنام و تازه‌کار هستید، شانس انتشار مطلب‌تان در مجله‌ی فیلم به دلیل تعداد زیاد نقدها و نوشته‌های نویسندگان شناخته‌شده و ثابت، کم‌تر از هر نشریه‌ی سینمایی دیگر است مگر این‌که خیلی قوی و با دست پر وارد شوید تا شانس‌ انتشار مطلب‌تان در این مجله زیاد شود.


پشت پستوی قذافی

پیدا شدن آلبوم عکس رنگارنگی از کاندولیزا رایس در اتاق خواب معمر قذافی دیکتاتور فعلا مفقودالاثر لیبی، یک بار دیگر این باور عامیانه را که کار دنیا روی هوا و هوس و زیر کمر می‌چرخد به ذهن می‌آورد. همه‌ی شما قصه‌های مربوط به هـوسـرانی جناب قذافی را شنیده و بارقه‌هایی از آن را در سیمای محافظان و پرستارانش دیده‌اید. آخرین نمونه‌ی جالبش هم ضیافتی بود که سال گذشته در زمان حضورش در ایتالیا ترتیب داد و مدعوین پرشمارش زنان زیبارو با معیارهای ظاهری مورد نظر قذافی بودند.

جلوه‌ی ماسـتورباسـیونیستی پیدا شدن آلبوم عکس آن زن زشت‌روی سیاستمدار را نباید کتمان کرد. ماجرای رسوایی کلینتون و رسوایی‌های متعدد برلوسکونی فقط نمونه‌هایی از تاثیر هولناک جنـسیت بر سیاست هستند. جنـسیت تاثیری قاطع بر همه‌ی عرصه‌های زندگی از امور معمول اجتماعی تا فرهنگ و هنر (سینما و ادبیات و موسیقی و…) دارد و واقعیت تلخ برای مدافعان حقوق زن‌‌ها این است که آن‌ها در قیاس با زنانی که بر کالاوارگی خود تاکید دارند و از آن لذت می‌برند، قطره‌ای در برابر دریا هستند و هرگز راه به جایی نخواهند برد. این خود موضوع نوشته‌ای دیگر است.

امر جنـسی، چنان که ژیژک بارها گفته منحصر به فعل جفـت‌گیری نیست، و گستره‌ی وسیع نگاه تا یادگارخواهی را در برمی‌گیرد. زورگویان عرصه‌ی سیاست زمینه‌ی مناسبی برای بررسی کمپلکس‌های روانی و جنــسی هستند. پرسشی که هر انسان معمولی در برابر شنیدن خبر تجاوز به یک زندانی (که از قضا مردی درب و داغان و زشت‌رو باشد) به ذهن می‌آورد ریشه در واقعیتی پیچیده دارد. آیا واقعا این زندانی مفلوک زمینه‌ی لازم برای برانگیختگی مورد نیاز برای کار تجاوز را به وجود آورده و واقعا چه جور جانوری می‌تواند با دیدن او به این حس برسد. برای پاسخ به این پرسش می‌توانیم به سینما رجوع کنیم. بازجویی از یک شهروند مصون از ظن فیلمی‌است از سینمای ایتالیا و به کارگردانی الیو پتری که به شکلی موشکافانه و دقیق، نقش فروخوردگی‌های جنسی و روانی را در قهریات سیستم‌های دیکتاتوری نشان می‌دهد. این فیلم که اندکی پس از جنبش مه ۱۹۶۸ فرانسه ساخته شده، زمینه‌های شکل‌گیری این جنبش و دگراندیشی نسل نو را نیز به شکلی ضمنی به تصویر می‌کشد. پتری نشان‌مان می‌دهد که استیصال ناشی از ناتوانی جنـسی یک بازجو چه‌گونه در قالب عمل شکنجه، به وجهی از امر جنسی بدل می‌شود…