یک
باید چنگ زد به صورتک فرهیختگی آدمها، اصلا تضمینی در کار نیست که زیرش صورت انسان باشد، گاهی پس یک صورتک خندان، هیولایی چندشآور هست که حتی رسم لبخند نمیداند… شر شیطان در همین جسمهای انسانی تکثیر میشود. خدا، بهشت، جهنم و شیطان مثل عنصر پنجم (انسان) عناصری اینجهانی هستند؛ سرگردان در فضای بین کالبدها و صورتکها. کارشان رخنه کردن به ذهن و تن است. اما ما این مفاهیم را آگاهانه به ماورا (بخوان:هیچ) پرتاب کردهایم تا آسوده به جنایت و خیانتهامان ادامه دهیم.
دو
آدمیتنها یک بار جان میدهد؛ ما به خداوند مرگی بدهکاریم و بگذار هرگونه که خواهد روی دهد. آن کس که امسال جان دهد، سال دیگر رسته است. (شکسپیر)
سه
زندهترین روزهای زندگی یک «مرد» آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند. زندگی، در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد. (زندهیاد مرتضی آوینی)
چهار
در عکس یک لحظه کافی است بگویی سیب، تا لبخندی بسازی برای همیشه. و سالها بعد یادت نمیآید آن لحظه واقعاً خندیدهای یا مثلاً گفتهای: «سیب».
پنج
بیشتر آدمها از مردن میترسند و نه از خود مرگ. از بیماری پیش از مرگ میترسند، از درد کشیدنهای کوتاه یا طولانی. اما من بهسادگی از این میترسم که دیگر نباشم. (فاسبیندر)
شش
یکی از دلخوشیهای کوچک اما بهشدت مهم من در زندگی تراشیدن ریش و سبیل هر سه روز یک بار است. حس بسیار خوب و تازهای دارد که هرگز تکراری نمیشود، و حتی در اوج بیحالی و افسردگی هم تاثیر مثبتش را بر روحیه میگذارد. خدایا شکرت که این اسباب تفریح را در اختیار ما مردان گذاشتی!
هفت
رفت… رفت… رفت…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
Set your Author Custom HTML Tab Content on your Profile page