قاعدتا وقتش است که این پست طولانی (به طول روزهای جام جهانی ۲۰۱۴) را تمام کنم اما راستش دلم نمیآید. باید حسنختام مناسبی دستوپا کنم. بگذارید ببینم. میخواهم به واقعیتی اعتراف کنم: میدانم بسیاری از کسانی که در این یک ماه به سایتم سر زده و این پست را دیدهاند با خودشان گفتهاند چه آدم شکمسیر و بیدردی است و چه دغدغههای چیپ و مسخرهای دارد. ضمن احترام به این عزیزان (که با بعضیهاشان افتخار آشنایی از نزدیک دارم) دلم برایشان میسوزد که نمیتوانند از جادوی فوتبال لذت ببرند. من ابدا شکمسیر و بیدغدغه نیستم و اتفاقا در یکی از دشوارترین مقاطع زندگی حرفهایام قرار دارم و چند وقتی است میزان تنش و اضطرابم در اوج است. اما فوتبال عزیز، در بزنگاه این روزهای سخت به دادم رسید و توانستم شرابوار به جان درکشمش تا دمیاز هولناکی بیرحم واقعیت فرار کنم و در ساحت فانتزی پناه بگیرم. این همان کاری نیست که عشاق سینما، با غرق کردن خودشان در فیلمها میکنند؟ فوتبال! ای فوتبال عزیز! نمیدانم اگر تو نبودی چهطور میتوانستم این روزهای بد بیرحم را بگذرانم. و سپاسگزارت هستم رفیق شفیق! آرژانتین دیرباز! که تا آخر خط انگیزهای شدی برای همراهی و مست و افسونم کردی. فوتبال عزیزم! جادوی شفابخش تو را هرگز از یاد نخواهم برد. و اینگونه بود که این پست هم تمام شد. تا روزی دیگر و رؤیایی دیگر.من مؤمنانه پرواز را به خاطر سپردهام. در پناه خدا.
(شرح عکس: تماشای بازی فینال)
از هرچه بگذریم، بیمعرفتی است اگر از این رفقا یاد نکنم؛ اینها که با همهی فرازونشیبشان، لذت تماشای جام جهانی را مضاعف کردند و با آیتمهای جذاب و انرژیبخششان دلگرمیشبهای این تابستان طولانی شدند. با همهی انتقادهایم به فردوسیپور، او خودمانیترین و دلپذیرترین برنامهساز فوتبالی ماست؛ مردی از جنس مردم کوچه و خیابان نه از جنس مردم موهوم مطلوب تلویزیون رسمی. جاودانی با همهی شلبازیهایش، مجرب و پخته و باهوش و نکتهسنج است (و البته آرژانتینی هم هست). تکگویی جانانهی محمدحسین میثاقی (این جوان ریزنقش تیزهوش) پس از باخت ناراحتکننده و ظالمانهی ایران به آرژانتین، مهرش را تا ابد به دلم نشاند و قابلمقایسه با فصیحترین خطابههایی است که در عمرم شنیدهام. تعارف نمیکنم: اگر او آن شب نبود، نمیدانستم چهطور با شوک آن باخت دیرهنگام کنار بیایم. و بالاخره: حمیدرضا صدر هرچند در نقدنویسی سینما، جایگاهی در میانه داشت در تحلیل جامعهشناسانهی فوتبال به حکیمیدنیادیده و بلندنظر میماند و ژرفا و وقار کلامش برای من کیمیاست. سپاسگزارش هستم. از او بسیار آموختهام نه فقط در فوتبال بلکه در مرام و معرفت زندگی. خسته نباشید آقایان عزیز.
اینجاها بود که نیمخیز شدم و آه! چرا؟ چرا؟ چرا؟
ضربهی سر گوچی در بازی با نیجریه. میشد گل بشود و آه!
ضربهی سر اشکان دژاگه در بازی با آرژانتین… آه!
فرار گوچی در بازی با آرژانتین، ضربهی کاتدار در وضعیت نامتعادل… آه!
ضربهی شیلی به تیر دروازهی برزیل در آخرین لحظههای وقت اضافه… آه!
حملهی وحشیانهی مانوئل نویر به هیگواین… اخراج… ضربهی پنالتی… اما صبر کنید! این داور ابله نظر دیگری دارد… آه!
تک به تک مسی در بازی فینال… آه!
تک به تک پالاسیو در بازی فینال… آه!
تک به تک هیگواین در بازی فینال… آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاخ!
قرار باشد نشود نمیشود… اما ممنون رفقا. قشنگ بود. دروووووووود.
فینال جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل
آلمان (۱) – آرژانتین (۰)
میتوانم کلی دربارهی اتفاقهای این مسابقه فک بزنم؛ از اشتباه داوری تا تک به تک خراب کردنهای آرژانتینیها و تعویضهای بد سرمربی آرژانتین و چلمنگبازی پالاسیو و آگوئروی بیشعور که اگر دم دستم بودند یک لگد محکم میزدم به… اما آلمان تیم خوبی بود که بردنش به هیچ وجه کسی را ناراحت نمیکند. بر خلاف انتظارم، شکست آرژانتین ناراحتم نکرد و خیلی راحت و سریع (همان موقع تماشای بازی) با آن کنار آمدم دلیلش هم چیزی نبود جز موقعیتهای درجهیکی که آرژانتینیها بر باد دادند و با صدای بلند اعلام کردند همین نایبقهرمانی بسشان است؛ من هم که کاسهی داغتر از آش نیستم. اما هر بازی یک نقطهی تمرکز، یک لحظهی طلایی دارد و برای من (به دلیلی که خواهم گفت) واکنش مسی به این باخت بود. او بسیارانی را در حسرت اشکش گذاشت و مرا بیش از پیش شیفتهی خودش کرد. در حالی که بازیکن مشنگ و کلهخری مثل آگوئرو (در عجبم که چرا سابیا او را به جای لاوتزی به بازی آورد) مثل ابر بهار اشک میریخت (و حیف که دم دستم نبود که توجیهش کنم)، مسی فقط عصبانی بود و سعی میکرد میمیکی نداشته باشد. یکی از بزرگترین حسرتهای نگارنده در زندگی این است که در دو مقطع مهم زندگیام (یکی جلوی فرمانده در سربازی و یکی در محضر سردبیر) به هر دلیلی نتوانستم جلوی احساسات رو به انفجارم را بگیرم و به جای هر واکنش دیگر اشک ریختم و هر دو عزیز تا مدتها بابت آن اشکها (که تنها چارهام برای رهایی از احساس بدم در آن لحظهها بود) ملامتم میکردند. البته آنها نمیدانستند که گریه جایگزین یک واکنش احتمالی دیگر بوده، اما حالا با تمام وجود باور دارم که اشک ریختن جلوی دیگران همانقدر بد است که در خلوت، خوب. دیشب به مسی حسادت کردم. او که سرگذشت غریب و پرفرازونشیبی داشته و قصهی زندگیاش بهراستی شایستهی فیلم شدن است (که خوشبختانه فیلم هم شده) بیش از هر کسی در طلب فتح جام جهانی بود اما در پس این ناکامی، مثل یک حکیم دنیادیده و دریادل، فقط نگاه کرد و مراسم بیهوده و اجباری مدال گرفتن را تاب آورد تا مراعات ادب کرده باشد.
آلمان قهرمان شد و این قهرمانی برازندهاش بود. مبارکش باشد. آرژانتین نایبقهرمان شد و در این جام، دل کسانی چون من را به تپیدن واداشت و حکایت عاشقیت را زنده کرد. نمیگویم به آیندهاش امیدوارم چون فوتبال مثل زندگی در آمریکای جنوبی تابع هیچ منطق و خردی نیست. به جایش میگویم: همین حالا را عشق است که دوم جهان شدی و در فینال هم زیبا و زهردار بازی کردی و زورت را تمام و کمال زدی. دمت گرم تیم محبوب دوستداشتنیام. با آرزوی بهترینها. در پناه پروردگار.
پیشنهاد: اگر میخواهید با شهر دلربا و زیبای بوئنسآیرس و فرهنگ آرژانتینیهای دوستداشتنی بیشتر آشنا شوید شدیدا پیشنهاد میکنم فیلم فوقالعاده دلنشین Sidewalls را ببینید.
به استقبال فینال جام جهانی ۲۰۱۴
از کارشناسان تا بازیکنان بزرگ سابق و کنونی فوتبال و اکثریت غالب فوتبالدوستان همه به شکلی بیرحمانه بر این نکته تأکید دارند که آلمان تیم کاملی است و آرژانتین اصلا تیم نیست و فقط لیونل مسی را دارد. این حرفها فقط نوجوانان کمسنوسالی را میتواند فریب بدهد که بازیهای دو تیم در جامهای جهانی قبلی را ندیده و با واقعیت فوتبال بیگانه باشند. آلمان این دوره به هیچ وجه بهترین آلمان چند دورهی اخیر نیست و خدا میداند اگر آن برد دور از عقل برابر برزیل سستبنیاد همیشه اشکآلود (لعنتی) مثلاً احساساتی اتفاق نمیافتاد هرگز این آلمان را بهترین آلمان این سالها نمیدانستند. آرژانتین هم هرگز این قدر تابع تاکتیک تیمینبوده. از این مهمتر برخلاف نظرات عوامفریبانهی رایج، نقش رهاییبخش مسی در تقابل با بازی بستهی تیمها به بازی خود او با توپ خلاصه نمیشود؛ بلکه بیشتر به دلیل بازی بدون توپ اوست که بخش زیادی از انرژی تیم مقابل هدر میرود.
مصاحبههای دو سه روز گذشتهی بازیکنان و مربیان و کارشناسان آلمانی و آرژانتینی بیانگر یک واقعیت روانشناختی بسیار قابلتوجه است: تقریباً همهی آلمانیها و دوستدارانشان گفتهاند ما بدون تردید بهآسانی بازی را میبریم. اما همهی آرژانتینیها یا دوستداران آرژانتین گفتهاند آلمان تیم بزرگی است، بازی سختی را پیش رو داریم و تلاش میکنیم که ببریم. تنها استثنای آلمانی، فرانتس بکنباوئر بوده که بازی را دشوار و برابر و غیرقابلپیشبینی توصیف کرده است. با این وصف این فینال تجلی تمامعیار رویارویی تفرعن و تواضع است. برای من تماشای این تقابل بسیار جذابتر از تقابل تاکتیکی دو تیم است.
بازی ردهبندی
هلند (۳) – برزیل (۰)
حرف خاصی نیست. فقط نتیجهی غیرمستقیمیکه از این بازی میشود گرفت این است: برزیل چه شانسی آورد که به آرژانتین نخورد.
*
چیزهایی که از جام جهانی فوتبال آموختم
– فوتبال هم مثل سینما میتواند دوستیها را بههم بزند (!) چون دوست داشتن یا نداشتن یک تیم مثل دوست داشتن یا نداشتن یک فیلم نظر دیگران را دربارهات عوض میکند. به درک! ننگ بر آن جاندار دوپایی که اینقدر ابلهانه به مقولهی دوستی نگاه میکند حتی اگر خود من باشم.
– تیم ملی ایران با هر تیمیبازی کند شمار مخالفان آن تیم یکشبه رکورد میزند. همچنان اکثریتی به رهبری استاد فردوسیپور بر این نکته اصرار دارند که ما بهتر از آرژانتین بودیم و اگر داور پنالتی را برایمان میگرفت برنده میشدیم. واقعا اگر داور پنالتی را برایمان میگرفت برنده میشدیم؟ این تن بمیرد! کام آن!
– ما نهفقط مردم جوگیری هستیم بلکه بسیار فرصتطلبیم. هر طرف زر و زورش بچربد ما همان طرف هستیم. یکشبه عاشق چیزی میشویم که فکر میکنیم در حاشیه (یا متن) امنیت قرار دارد و میتوانیم با خیال آسوده به آن تکیه کنیم. با دوست داشتن بالذات و بما هو میانهی چندانی نداریم. ما نوادگان همان مردم غمانگیزی هستیم که صبح میگفتند زنده باد مصدق و غروب که شد فریاد برآوردند …!
– آدم فقط وقتی بیخیال تحسین غمخوارانهی دیگران شود (مثل «حیف شد که تو شکست خوردی ولی این چیزی از ارزشهایت کم نمیکند») سراغ راهی میرود که جایی برای غمخواری باقی نگذارد. آرژانتین در این دوره از جام جهانی دقیقا همین کار را کرد. من یکی که غافلگیر شدم. دفاع بیسامان آرژانتین دقیقا بعد از بازی با ایران و نیجریه ناگهان رنگ و رو عوض کرد و بهترین دفاع جام شد. در این یک مورد میتوانیم افتخار کنیم که ضدحملههای خوب تیم ملی ایران آرژانتین را به خودش آورد تا یک فکر اساسی به فکر دفاعش بکند. بازی باز و بیمحابا با نیجریه اتمام حجتی برای یاران مسی بود. تا قبل از شروع جام و حتی تا پایان مرحلهی گروهی، ناطقان شیرینبیان همگی متفقالقول بودند که بلژیک پدیدهی بزرگ این دوره است اما کسی جرأت نکرد بعد از بازی آن تیم ملوس با آرژانتین بگوید چرا بلژیک حتی صاحب یک موقعیت نشد!!! و اگر آرژانتین حمله نکرد کدام فرشتهی الهی گل را چسباند به تور دروازهی عزیزان؟
– در اندوهناکترین لحظهها هم تماشاگران همهی تیمها به محض دیدن تصویرشان بر اسکوربرد ورزشگاه به شادمانی و شکلکبازی میپرداختند. اما این مسخرهبازی را در شب شکست سهمگین برزیل ندیدیم. کسی حوصلهی خودنمایشگری نداشت. برزیلیها واقعا فقط برای بردن به تماشای بازی تیمشان مینشستند.
– فوتبال سرگرمیخوبی است اما فرصت جانانهای برای ابراز وجود ملتها و نمایش فرهنگشان است. الجزایر پیش و پس از این جام، کلی توفیر میکند. اندک احترامیکه ایران به دست آورد با هیچ دیپلماسیای میسر نبود و… . وحشیگری کامرونیها (خودزنی و با مشت به مهره گردن بازیکن تیم مقابل کوبیدن به قصد قطع نخاع کردنش و…) ازیادنرفتنی است و… .
– هر اشک و لبخندی معنای خاص خودش را دارد. لبخندهای تسلیمآمیز کریم بنزما وقتی در بازی با آلمان هرچه میزد به در بسته میخورد نشان از سلامت روانی یک انسان داشت که انگار با صدای بیصدا میگفت «خدایا میدانم که گل زدنم مقدر نیست.» اما خندههای عصبی و گشاد آرین روبن در پایان هر نیمهی بازی با آرژانتین هیچ تفسیری جز یک رفتار هیستریک الکی نمیتوانست داشته باشد. اشکهای بازیکنان پس از شکست فقط در اندک مواردی حاکی از اندوهی راستین بود؛ مثل اشک آندو در پایان بازی با بوسنی یا اشک جیمز رودریگز بعد از شکست برابر برزیل.
– نمیشود مثل مترسک روی نیمکت نشست و تیم را هدایت کرد. دلبوسکهی بزرگ خیلی دیر این را فهمید. سابیای آرژانتینی با بضاعت اندکش در مربیگری لااقل این را خوب میدانست. شاید او مربی بزرگی نباشد اما برای جوانهای تیمش در حکم یک پدر مهربان و نگران است. دیدهاید حتی با بازیکنان تیم مقابل (وقتی برای پرتاب اوت به نزدیکی او میآیند) چهگونه رفتار میکند؟
– هیچ ثانیهای از زندگی را نباید دستکم گرفت. این را نابغهای به نام مسی یادمان داد. چرا سپاسگزارش نباشیم؟ دلم سوخت (و هنوز میسوزد) برای کیروش وقتی در دقیقهی نود بازی با آرژانتین با باز کردن دستهایش (در حالی که لبخندی از سر رضایت بر لب داشت) اشاره کرد که دیگر تمام است و فقط یکی دو دقیقه مانده. دقیقا فقط یکی دو دقیقه مانده بود! آه!
نیمهنهایی
آرژانتین (۰) – هلند (۰) (برنده آرژانتین در ضربات پنالتی)
۲۴ سال انتظار کشیدم؛ از آن روزی که اشک مارادونا را در فینال جام ۹۰ دیدم و کودکی ۱۰ ساله بودم تا امروز. اوووووووووووووووه خیلی طولانی گذشت. حالا مو و ریشم بیرحمانه در حال سفید شدن است و من همچنان کودکانه با پیروزی آرژانتین به وجد میآیم. فقط عشاق فوتبال میدانند یعنی چه. به افتخار خودم که مؤمنانه در تمام این سالها دوستدار آرژانتین ماندم و این همه سال برای چنین شبی منتظر. من ماندم و آنها برگشتند. میخواهید بدانید راز این دلبستگی چیست؟ خوب گوش کنید: دیهگو آرماندو مارادونا؛ برترین فوتبالیست تمام دورانها. از دیروز تا همیشه؛ فراتر از هر تدبیر و تاکتیک. و این مسی دوستداشتنی، بدون خالکوبی و مدل عجیب مو و حلقه در گوش و بینی و هرگونه نمایشگری و اطوار؛ مردی که سخت میشود دوستش نداشت. من که آسان عاشقشم؛ مثل آبی آسمانی پیراهن آرژانتین.
آلمان (۷) – برزیل (۱)
فاجعهای که به لطف میزبانی به تعویق میافتاد بالاخره در بدترین شکل ممکن رخ داد. این اسمش تحقیر نیست مواجهه با هولناکی واقعیت است. برای همین نزد برزیلدوستان واکنشی از جنس بهت و تأمل و شاید جنون در پی دارد نه افسوس و اندوه. طبیعی است که این نتیجه ربطی به تفاوت کیفیت فوتبال دو کشور ندارد بلکه محصول مستقیم گره خوردن آرزوهای ملت تکساحتی (برزیل جز در ساحت ورزش و اندکی پورنوگرافی چیزی برای ابراز وجود ندارد) به سرنوشت اجتماعی و سیاسیشان است. به ثمر رسیدن چهار گل در شش دقیقه شوخی سیاهی با چنین مردمیاست. ادامه دادن برزیلیها تا دقیقهی نود در عین پذیرش شکست، درخشش گوهر ورزش است.
در آستانهی نیمهنهایی
برزیل برخلاف انتظار میزبان خیلی خنثایی برای جام جهانی بود. احتمالا ترس از گسترش اعتراض به وضعیت اقتصادی نامساعد طبقهی فرودست، باعث شد برزیلیها خیلی ریختوپاش نکنند و همه چیز خیلی ساده و ابتدایی برگزار شود. برگزاری تقریبا نیمیاز بازیها در ساعت یک بعد از ظهر (به وقت محلی) هم که به احتمال زیاد ریشه در مسائل اقتصادی داشته ضربهی جبرانناپذیری به زیبایی تصاویر مسابقات زد.
گرما و مهمتر از آن رطوبت بالای هوای برزیل تأثیر منفی بر کیفیت بسیاری از بازیها گذاشت و خیلی از تیمهای اروپایی را کلافه و ناتوان کرد.
اشتباههای داوری به شکل بیرحمانهای زیاد و مهمتر از آن، تأثیرگذار بودند. خود برزیل هم سود بسیاری از اشتباههای «انسانی» برد. اشتباه داوری اسپانیا را در همان گام نخست زمینگیر کرد و قهرمان چهار سال پیش جهان با بازیکنان مسنش دیگر یارای برخاستن نداشت.
چند بازی پرگل اولیه همه را سر شوق آورد و گمان میرفت همان روند ادامه خواهد یافت اما در مراحل حذفی باز هم احتیاط بر هیجان غلبه کرد و از زیبایی بازیها به شکل چشمگیری کاسته شد.
تیر دروازه موجودیت خودش را قاطعانه اعلام کرد و حضوری پربسامد و مؤثر داشت. برزیلیهای بدجنس از این یکی هم نفع بردند!
هیچ تیمیاز چهار تیم حاضر در نیمهنهایی آنقدر مسلط و مقتدر بازی نکرده که بشود حسابش را از بقیه جدا کرد و جام را برازندهاش دانست.
آلمان در بازی با غنا و الجزایر اصلا خوب نبود و فرانسه را هم خیلی نازیبا و بیجان برد. برزیل از همان اول با حمایت داوری و یک بازی کاملا متزلزل و نامنسجم پیش آمد و در بازی با شیلی تعریف دوبارهای از «سگشانسی» ارائه کرد. با مصدومیت نیمار و غیبت تیاگو سیلوا کارش مقابل آلمان باهوش سخت است. پیشبینیام این است که حد اعلای ناداوری را در بازی برزیل و آلمان خواهیم دید و از این حیث، کار آلمان اصلا ساده نخواهد بود اما از نظر تاکتیکی و فهم تیمی، برزیل در برابر آلمان حرفی برای گفتن ندارد.
هلند هرگز به شکوه کاذب بازی با اسپانیای نگونبخت برنگشت. پیدا بود که آن شکست عجیب و تحقیرآمیز، اصلا طبیعی نیست. در ادامه نه فانپرسی برگ برندهای رو کرد و نه تیم هلند نشانی از شادابی داشت. فقط روبن بود که یکتنه با دویدنهای انفجاریاش و البته با فریب داور تیمش را پیش آورد. نارنجیها در بازی با کاستاریکا انبوهی از فرصتها را از دست دادند و هیچ راه چارهای برای گریز از از ضد فوتبال کاستاریکا (که سخت بشود دفاعیاش دانست؛ چون بیشتر اللهبختکی و خرکی بود) به ذهنشان نمیرسید.
آرژانتین زیباتر از سه تیم دیگر نیمهنهایی فوتبال بازی میکند اما بالقوه بسیار آسیبپذیر است. با همهی علاقهام به این تیم دوستداشتنی، باید اعتراف کنم که تقریبا در تمام بازیهایش در این جام، شانس یار دوازدهمش بوده و البته لطف داور هم شامل حالش. این بار مسی تمام توانش را در طبق اخلاص گذاشته و رومروی دروازهبان هم کماشتباه بوده. مصاف آرژانتین با هلند سختکوش و جانسخت دستکم روی کاغذ به نفع هلند است اما جادوی فوتبال ناب آرژانتین و در صدر همه، مسی را نباید دست کم گرفت. تا جام که را خواهد و میلش به که باشد. به من که باشد میگویم در دست مسی باشد هزاران بار قشنگتر است.
یکچهارم
آرخنتینا (۱) – بلژیک (۰)
اگر مصاحبههای سرمربی و بازیگران بلژیک پس از این بازی را خوانده یا شنیده باشید به نکتهی مشترک جالبی برمیخورید: آنها بیش از آنکه دربارهی عملکرد بزدلانه و مستاصلانهی تیم خودشان حرف بزنند بر این موضوع تأکید میکنند که آرخنتینا تیم خوبی نبود و بدتر از این، همه آرزوی شکست آرخنتینا در مرحلهی بعد را بر زبان میآورند. از تیم ملوس و متوهم بلژیک که بگذریم، آرخنتینا نشان داد که مثلا پدیدهها را هم با سلطهی ویرانگر تکنیک و تاکتیکش حسابی کنفت و بیچاره میکند. بلژیک مطلقا تسلیم و بیچاره بود و حرفی برای گفتن نداشت. کافیست واکنش بامزه و معنادار دروازهبان بلژیک بعد از مهار ضربهی تک به تک مسی در آخرین دقیقهی بازی را به یاد بیاورید: او با تمام وجود مشعوف بود که توپ مسی را گرفته با اینکه میدانست ثانیهای دیگر تیمش حذف خواهد شد. ایگواین بالاخره گلش را زد و فوقالعاده هم زد. هم جواب مارادونا را داد و هم جواب انتظار طولانی هواداران آلبیسلسته را. حالا یک قدم مانده تا کابوس برزیلیها. نوبت هلند مکانیکی و چغر است؛ هلند نازیبا؛ هلند بولدوزر. سخت است.
هلند (۰) – کاستاریکا (۰) (برنده هلند در ضربات پنالتی)
موتور هلند تازه در دقیقهی هشتاد روشن شد اما خوششانسی کاستاریکا در حد اعلای خودش میداندار بود. کاستاریکا به هر مرگی بود بازی را به ضربههای پنالتی کشاند تا شاید با تکیه بر مهارهای ناواس یک اتفاق رؤیایی را رقم بزند و برود جزو چهار تیم برتر جهان. اما راستش اگر میشد خیلی مبتذل میشد. کاستاریکا واقعا در برابر هلند هیچ حرفی برای گفتن نداشت و اصلا تیم خوبی نبود. حقش بود که در پنالتی ببازد و خوشبختانه باخت. تعویض دقیقهی ۱۲۱ فنخال و آوردن دروازهبان ذخیره برای گرفتن پنالتیها خیلی جالب و نبوغآمیز بود. جواب هم داد. هر بازی قصهی خودش را دارد. مربیان بزرگ این را بهخوبی میدانند.
آلمان (۱) – فرانسه (۰)
برخلاف انتظار، یک بازی بیکیفیت و کسالتبار. آلمان کمیبهتر از فرانسه بود و بردنش هم تعجبی نداشت. گویا ماه رمضان دمار از روزگار بنزما درآورده بود که در دو بازی اخیر تیمش اینقدر افتضاح شده بود. این نخستین محک جدی فرانسه در جام ۲۰۱۴ بود. نباید فریب بازیهای گروهی را میخوردیم (من که نخوردم). همین بلا شاید سر آرژانتین هم بیاید که تا این مرحله لیز خورده و پیش آمده و حریف مطرحی نداشته. فردا معلوم میشود.
برزیل (۲) – کلمبیا (۱)
شانس بزرگ برزیل بود که در این مرحله با کلمبیا بازی کرد. کلمبیا کاملا مرعوب برزیل بود و تقلای دقایق آخرش هم بیشتر برای خالی نبودن عریضه بود تا هماوردی با میزبان در سایهی تشویق آن همه تماشاگر. اساسا هم برزیل مقابل سبک شلمشوربای تیمهای آمریکای جنوبی راحتتر است. بازی برزیل و آلمان در نیمهنهایی یک محک اروپایی جدی برای برزیلیها خواهد بود. اتفاق خاصی هم قرار نیست بیفتد. دو تیم نفرتانگیز روبهروی هم. استثنائاً این بار نظر بنده به آلمان نزدیکتر است.
یک پرسش انحرافی:
شاید توافق نانوشتهای است یا شاید کسی حوصلهاش را ندارد که بگوید بازیهای ساعت هشت و نیم شب (به وقت تهران) همه از نظر بصری چهقدر مخدوش و آزاردهنده بودهاند. تیغ عمود آفتاب و سایهی مهیب سازههای لعنتی ورزشگاه جلوهی واقعا مزخرفی را شکل دادند که لذت تماشای بسیاری از بازیهای این جام را رسما زایل کرد. شاید دلیلش صرفهجویی در مصرف برق بوده! در هر حال لعنت بر اجداد برگزارکنندگان ابله مسابقات که این مساله اصلا برایشان مهم نبود.
یکهشتم
آرژانتین (۱) – سوییس (۰)
مرد میدان: مسی
شاید خیلیها روبهرو نشدن آرژانتین با تیمهای مطرح و بزرگ را خوششانسی بزرگش بدانند اما به گمانم آرژانتین بدشانس بوده که تیمهای بهشدت بسته و دفاعی خورده و نتوانسته تاکتیکهای هجومیاش را پیاده کند. سوییس با دفاع همهجانبه و تکیه بر ضدحملههای بیجان و البته به لطف بازی خوب دروازهبانش، نزدیک بود بازی را به پنالتی بکشاند اما مسی (بر خلاف یأسخوانیهای گزازشگر تلویزیون ایران که معلوم بود از آرژانتین خوشش نمیآید) باز هم جادوی خودش را رو کرد و آرژانتین را نجات داد. برای بازیکنی که لحظهبهلحظه توسط چند بازیکن مهار میشود همین یک لحظه کافیست تا «اتفاق» را رقم بزند (البته با کمک نابغهای مثل دیماریا) و پیکر بدخواهان را شکلاتی کند. و کاش کسی توضیح میداد نیمهی دوم وقت اضافه چرا پنج دقیقه وقت تلفشده داشت؟!!! خوشبختانه، این ترفند برزیلیها هم به شکلات نشست.
بلژیک (۲) – ایالات متحده (۱)
یک نود دقیقهی بیخود و بیمزه از دو تیم دوستنداشتنی و نچسب و دو نیمهی وقت اضافهی نفسگیر و فوقالعاده سریع و زیبا. یکی باید حذف میشد که شد. شیاطین سرخ بلژیک حریف آرژانتین در یکچهارم خواهند بود. امیدوارم به جای اینکه شاخ بشوند، ناز بشوند.
فرانسه (۲) – نیجریه (۰)
هرچه پیش میرویم پاها سنگینتر میشوند و تیمها خستهتر. فرانسه هم از این قاعده مستثنی نبود و نشانی از طراوت روزهای آغازین جام نداشت. بنزما هم. ولی بالاخره فرانسه برد تا بعد از کلی بازی بیهیجان اولین محک جدیاش در یکچهارم و در برابر آلمان باشد؛ آلمانی که در بازی با الجزایر حسابی دوید و خسته شد. این برگ برندهای برای فرانسه خواهد بود که ۱۲۰ دقیقه بازی نکرد.
آلمان (۲) – الجزایر (۱)
مرد میدان: مانوئل نویر
جو احساسی الجزایریها و ارادهشان برای انتقام گرفتن از تبانی ناجوانمردانهی آلمان غربی با اتریش در جام ۸۲ آلمانیهای احساسگریز را اسیر خودش کرده بود. آلمان بدترین بازیاش را انجام داد و راهروی میانی دفاعش تونلی بود برای ضدحملههای الجزایریها. مانوئل نویر عجیبترین عملکرد یک دروازهبان را به نمایش گذاشت و بیشتر از بسیاری از بازیکنان پایش به توپ خورد و در مقام یک دفاع آخر نقش بسیار مهمیدر حفظ دروازهی تیمش داشت. بازی جانانهی او را هرگز از یاد نخواهم برد. آلمان برد، چون فارغ از مسائل احساسی تیم بهتری بود. دیدار آلمان و فرانسه در یکچهارم قطعا تماشایی خواهد بود.
کاستاریکا (۱) – یونان (۱) (برنده کاستاریکا در ضربات پنالتی)
مرد میدان: ناواس
یونان بهرغم همهی حرف و حدیثهای دور و برش، بهتراز کاستاریکا بازی کرد و نزدیک بود برود به جمع هشت تیم برتر جهان. یونان باز هم در آخرین دقیقههای بازی احیا شد اما آخرش نشد که بشود و ناواس در پتالتیها به داد تیمش رسید. یک بازی دلچسب از دو تیم نچسب.
هلند (۲) – مکزیک (۱)
مرد میدان: آرین روبن
هلند گرمازده و بیحال، در حالی که نشان چندانی از آن تیم سرحال مرحلهی گروهی نداشت با یک چرخش جانانه در دقیقهی ۸۸ بازی باخته را مساوی کرد و بعد آرین روبن مثل یک سرباز راستین میهن، وظیفهی انسانی و اخلاقیاش را به بهترین شکل انجام داد و خودش را بر زمین زد و پنالتی و… تمام. و دیگر هیچ.
برزیل (۱) – شیلی (۱) (برنده برزیل در ضربات پنالتی)
مرد میدان: تیر دروازه
برزیل در روزی که بهشدت در برابر شیلیاییهای سختکوش و خوشتکنیک و سمج، کلافه شده بود به لطف تیر دروازه و البته درخشیدن جولیوس سزار در ضربات پنالتی توانست شیلی را حذف کند. فقط چند سانتیمتر تا فاجعهی به قول فردوسیپور «فاجعهی بلو هوریزونته» فاصله بود. اما برزیل برد چون بدجور به آن نیاز داشت. وقتی فوتبال به حیثیت و شرف آدمیزاد گره بخورد (یا گزه بزنندش) نتیجهاش میشود یک جو احساسی خطرناک مهارناپذیر که هر آن میتواند فاجعه بار بیاورد؛ فاجعهای که مدام به دست شانس، به لطف داور یا به لطف تیر دروازه به تعویق میافتد. به نظر نمیرسد برزیل برای بازی بعدیاش مقابل کلمبیا مشکل زیادی داشته باشد. کلمبیا در هر حال اسیر همان جو احساسی خاص آمریکای جنوبی است و همچنان با فوتبال حرفهای عقلگرا و احساسگریز اروپا فاصله دارد. چنین جوی به نفع میزبان است. آلمان را دریاب!
کلمبیا (۲) – اروگوئه (۰)
مرد میدان: جیمز
با اخراج سوآرز از جام جهانی، اروگوئه دیگر آن تیم زهردار مرحلهی گروهی نبود. … به خودی گازو بهرغم همهی اداهای میهندوستانه و متعصبانهی اروگوئهایها (قهرمان شمردن سوآرز و ظالمانه دانستن محرومیت و مرحومیتش) خنجر را تا دسته در کمر این تیم فرو کرد؛ با یک پیچ اضافه برای هواگیری. اما کلمبیا فقط به این دلیل نبود که بازی را برد. شاگردان پکرمن آرام و فکور، فوتبال را خیلی زیبا بازی میکنند؛ حسابشده و با یک همکاری تیمیمثالزدنی. با این همه سخت است که در مرحلهی یکچهارم حریف برزیل شوند. اما اگر بشوند تا ابد قهرمان ملت خودشان و دشمن درجهیک برزیلیها خواهند بود. قضیه شوخیبردار نیست؛ برزیل بهزور میخواهد قهرمان شود؛ اما زورش خیلی هم زیاد نیست.
حاشیههای دور گروهی
اینها چند نکتهی جامانده هستند
صلات ظهر
دو بازی تیم ملی فوتبال ایران و بسیاری از بازیهای دیگر گروهی، به وقت محلی در ساعت یک بعد از ظهر برگزار شد. مورد مشابهی را در بازیهای مهم دیگر به یاد ندارم. بازیکنان بدبخت کی صبحانه و کی ناهار میخوردند؟ کی غذا هضم میشد؟! تماشاگران کی ناهار میخوردند؟ اصلا بازی ساعت یک ظهر چه توجیه عقلانیای دارد؟
ملت زشت
نمایش علیرضا حقیقی در دروازهی تیم ملی فوتبال ایران، خیرهکننده و دور از انتظار بود. او بهتنهایی با واکنشهای عالیاش پنج شش گل مسلم را در بازی با نیجریه و آرژانتین برای ما خرید. عملکرد او از تمام دروازهبانهای پس از عابدزاده در تمام این سالها، بهتر بود. اما زیبایی چهرهی این جوان ایرانی، موجب حسادت مردان غالباً زشترو و کجوکولهی ایرانی است. شاید به همین دلیل است که پس از بازی با بوسنی، سیل فحشها را به فیسبوک بندهی خدا روانه کردند و او مجبور شد از فیسبوک خداحافظی کند. چه مردم نازیبا و درندهخویی هستیم. چه قدرنشناس و بیمعرفتیم. چه زشتخو و زشتروییم.
پروفسورها
امثال حمید درخشان و نیما نکیسا و… دور برداشتهاند که عملکرد تیم ملی ضعیف بوده و چه و چه. واقعا از کسانی که کارنامهشان سرشار از ناکامیو نقاط ضعف است انتظاری جز این نباید داشت. حسادت هم فاکتوری است که در ایرانیجماعت نباید از یاد برد.
جمعبندی دور گروهی
بهجز دو بازی همهی بازیهای این مرحله از جام جهانی را دیدم و دربارهی آنهایی که برایم مهمتر بودند چیزکی نوشتم. دربارهی فرانسه چیزی ننوشتم چون به نظرم حریفانش خیلی پرت و پلا بودند و محک مناسبی برای شناخت این تیم نمیتوانستند باشند. عیار فرانسه در دیدار بعدی بهتر معلوم میشود.
ناکامها
اسپانیا و ایتالیا و انگلیس و پرتقال چهار ناکام بزرگ بودند و همه در یک ویژگی مشترک: جان نداشتند و یا بد بازی کردند یا بهشدت بدشانس بودند. نتیجهی غیبت اینها در دور بعد، وفور حضور تیمهای دوستنداشتنی است که مرحلهی یکهشتم این دوره از جام جهانی را دستکم روی کاغذ دلمرده و ملالانگیز نشان میدهد.
آلمان و فرانسه
در میان تمام تیمهای حاضر در جام، این دو تیم اروپایی بیشترین هماهنگی و همکاری تیمیرا بروز دادند اما مشکل اینجاست که آلمان در بازی دوم و سومش در گلزنی بدجور مشکل داشت و فرانسه هم رقبای قابلی نداشت که حسابی محک بخورد. اما کریم بنزما فوقالعاده آماده است و بسیار قبراق به چشم میآید.
آرژانتین و برزیل
هر دو تیم بالاخره شمههایی از بازی هجومیو تکنیک نابشان را در بازی سومشان نشان دادند اما در یک نقطهضعف مرگبار مشترکاند: دفاع شکننده و رخنهپذیر. برزیل که موضوع بحث من نیست و امتیاز میزبانی را مثل انگشت اشاره صمدآقا توی چشم و چال هر کس و ناکس فرو میکند. اما آرژانتین: آنها کلاً بیخیال مقولهای به نام دفاع هستند و فوتبال را در سوداییترین شکلش بازی میکنند. دیوانهوار تا لب پرتگاه برقص. ظرایف تکنیکی و هماهنگی آنها در حملهوری، هنر ناب فوتبال را در چشمنوازترین شکلش به ما هدیه میکند. مسی هیجوقت اینقدر سرحال و تیزچنگ نبوده. اما آیا دفاع موهوم آرژانتین اجازه میدهد آلبیسلسته باز هم به قهرمانی نزدیک شود؟ شخصاً تردید دارم اما شدیداً امیدوارم. آرژانین باید سوییس و احتمالا بعد از آن بلژیک یا آمریکا و هلند را ببرد تا به فینال برسد. از هرچه بگذریم گذشتن از هلند کار آسانی نباید باشد.
آسیاییها
ژاپن و کره جنوبی زیبا و سریع فوتبال بازی کردند و حذف شدند. استرالیا در بازی دومش آبرومند و برومند بود اما مقابل اسپانیا حسابی کم آورد. ایران همهی داشتههایش را به لطف اندیشهی دفاعی سرمربیاش رو کرد و در جایگاه همیشگیاش ماند. فاصلهی فوتبال آسیا با اروپا و آمریکای جنوبی چندان زیاد نیست. بردن جز توانایی فنی و تاکتیکی، شخصیت و گستاخی و پررویی میطلبد که آسیاییها همین را اندکی کم دارند. اما یقین بدانید ده سال دیگر، هیچ فاصلهای میان برترینهای آسیا و تیمهای اروپایی نخواهد بود.
اروگوئه و کلمبیا
فوتبال را زیبا بازی کردند و ما را مهمان ضیافت شور و شهامتشان. هرچند به نظر میرسد محرومیت سوآرز برای اروگوئه سنگین تمام شود اما واقعا چیزی جز محرومیت سزاوار رفتار ددمنشیای من این نابغهی فوتبال نبود. شیلی هرچند خالی از لطف نبود اما به پای این دو تیم آمریکای جنوبی نرسید. شیلی تیم حرفهایتر و عاقلتری نسبت به دو تیم نامبرده است اما از بخت بد به برزیل میزبان خورده و محکوم است که نبرد را نبرد. آیا آنها حکم را میخوانند؟ اروگوئه و کلمبیا هم از بخت بد به هم خوردهاند. بازی دیوانهواری میتواند باشد؛ در حد مرگ!
یونان
شوخی شوخی بالا آمد؛ با گامهایی «سنگین» و نامتعادل و اگر فقط اندکی بز بیاورد احتمالا میتواند کاستاریکا را هم شکست بدهد و در جمع هشت تیم برتر جهان (بله؟!!!) قرار بگیرد.
الجزایر
هیچ تیمیدر این دوره از جام جهانی، فوتبال را اینچنین با دل و جان بازی نکرده. الجزایریها عاشقانه میدوند و حمله و دفاع میکنند. تماشاگرانشان مدام نگاهشان به الله است و دائم دست به دعا دارند. تیم سودایی غریبی است. حضورشان در این جام جهانی، لحظههای احساسی زیبایی را به یادگار گذاشته. تقابل آنها با آلمان در مرحلهی یکهشتم تقابل عقل و احساس است؛ تقابل ربات و انسان. اگر توماس مولر حتی بلد نیست پس از گل زدن شادی کند در عوض، الجزایریها شادمانی را در اوج احساس به نمایش میگذارند. شما کدام را ترجیح میدهید؟
هلند
هلند به اندازهی فرانسه و آلمان «تیم» نیست اما با فکر و برنامه بازی میکند. آرین روبن یکتنه با استارتهای فوقتصورش تیم را بالا آورده. هلند را بهسختی میشود دوست داشت و همچنین آرین روبن را. در هر حال هلند روی کاغذ شانس بسیار بالایی برای رسیدن به فینال دارد. البته اول باید مکزیک بدکله را از پیش رو بردارد. آرژانتین با آن دفاع بیسامانش حریف آسانتری برای هلند است.
ایران (۱) – بوسنی (۳)
مرد میدان: خودم که برای اولین بار یک بازی ملی را بدون کشیدن حتی یک نخ سیگار دیدم
ایران تمام زورش را زد اما واقعا تمام زورش همین بود. بعید میدانم دیگر کسی حوصلهی بحثهای تکراری دربارهی بازنگری کارنامهی تیم ملی و لزوم توجه به زیرساختها و از این حرفهای همیشگی را داشته باشد. اتفاق متفاوتی که در این دوره افتاد این بود که واقعا ایران بهترین بازیهایش در یک دههی اخیر را به نمایش گذاشت و از نظر سرعت و تاکتیک تیمیو آمادگی بدنی جلوهی قابلتوجهی داشت. کیروش تأثیر مثبت بسیار آشکاری بر فوتبال ایران گذاشته و اشتباه بزرگی است که به این زودی خودمان را از نعمت حضورش محروم کنیم. صمیمانه آرزو میکنم او بماند و اتفاقهای بهتری برای فوتبالمان رقم بزند.
در تحلیل بازی ایران و بوسنی نباید به دام حرفهای کلیشهای و کترهای مثل فلانی بد پاس داد، فلانی توپ را لو داد و از این قبیل بیفتیم. توان هجومیما همینقدر بود و همین بازی نسبتاً باز و بیپروا نشان داد که چرا در دو بازی قبلی با آن چیدمان بسته و چندلایهی دفاعی، عملکردمان چشمگیر و قابلقبول بود. اگر مقابل آرژانتین و نیجریه هم باز بازی میکردیم، آبکش میشدیم و سوژهی خندهی همگان.
اما بحث شیرین زیرساخت: (۱) استعدادیابی که در چند سال اخیر با توجه به اقبال خانوادهها برای فوتبالیست شدن فرزندانشان روند بهتری پیدا کرده، (۲) علمیتر شدن وضعیت مدارس فوتبال که با وجود بازیکنان خوب و باهوش سابق و مربیان جوان فعلی (امثال مهدویکیا،هادی طباطبایی و…) که تازه آستین بالا زدهاند چشمانداز امیدوارکنندهای دارد و (۳) بهتر و حرفهایتر شدن لیگ برتر فوتبال ایران که در صورت رفتن آدم نالایقی مثل کفاشیان و آمدن مدیری باهوش با یک تیم مدیریتی جوانتر و عاقلتر، کاملا قابل دستیابی است. (۴) حمایت مالی بیشتر دولت از فوتبال که این هم محتمل به نظر میرسد.
به عنوان یک ایرانی، از عملکرد تیم ملی کشورم بسیار راضیام و بهرغم بدبینی ذاتیام، به آیندهی فوتبال ایران بسیار خوشبینم. تجربهی حضور در جام جهانی و سر و کله زدن با اضطراب و دلشورهاش واقعا لذتبخش بود. من که کلی کیف کردم. امیدوارم چهار سال بعد باز هم در جام جهانی باشیم. آمین.
اروگوئه (۱) – ایتالیا (۰)
مرد میدان: آن مرد که گاز گرفت.
یکی از نخستین آموزههای خبرنگاری این تعبیر کلیشهای است که در حالت عادی گزارهی «یک سگ یک انسان را گاز گرفت» ارزش خبری ندارد اما «یک انسان یک سگ را گاز گرفت» ارزش خبری زیادی دارد چون یک رخداد غیرطبیعی است. بدیهی است که اگر انسان بالغ، انسان بالغ دیگر را گاز بگیرد قطعا ارزش خبری زیادی در کار خواهد بود بهخصوص که هر دو فرد درگیر در قضیه، سرشناس باشند. چند سال قبل در عرصهی سیاست داخلی خودمان، چنین اتفاقی افتاد و هنوز هم هر از گاهی از آن یاد میشود. اما در بازی اروگوئه و ایتالیا در جام ۲۰۱۴ با حرکت غریب لوییس سوآرز (گاز گرفتن شانهی بازیکن تیم ایتالیا) بالاخره خوراکی جانانه برای ژورنالیسم تشنهی اتفاق فراهم شد. معمولا از سر ملال، هر دوره از جام جهانی را جام شگفتیها مینامند و گویا همه موظفاند هر بار ابلهانه همین را تکرار کنند تا مبادا کسی گمان کند جام جهانی چیزی جز چند بازی و چند گل نیست. رفتار ظالمانهی بعضی از داوران در چند بازی، هرچند مجالی برای اتفاقسازی شد اما کافی نبود. گاز گرفتن سوآرز همان اتفاقی بود که باید میافتاد؛ چیزی از جنس دست خدای مارادونا که تا سالها از آن یاد خواهد شد. اما قربانی اصلی این تنور گرم ژورنالیستی و این سرخوشی بهظاهر غمخوارانه، کسی جز خود سوآرز نیست. دیگر نمیشود تردید کرد که او دچار یک اختلال جدی روانی است و به تعبیر عامیانه مغزش گاهی هنگ میکند و فرمان منع نمیدهد. آدمیزاد مجموعهای از تمایلاتی است که هرگز جرأت تحققشان را ندارد اما امان از وقتی که مغز دستور ناهیانهاش را صادر نکند و قوهی تشخیص مصلحت اجتماعی از میان برود. سوآرز شایستهی ترحم است نه تمسخر. به محرومیت او باید حمایت درمانی را هم ضمیمه کرد.
اما برای آنها که نمیدانند: خطر آلودگیهای باکتریال ناشی از گاز گرفتگی انسان بهمراتب بالاتر از مورد مشابه سگ و گربه است. دهان و حلق انسان منبع سرشاری از انواع باکتریهای هوازی و بیهوازی است که در صورت ورود به خون با احتمال بسیار بالا میتوانند موجب مرگ شوند. با این وصف، محرومیت سوآرز اگر نه با تکیه بر اصول اخلاقی بلکه از لحاظ ضرورت پیشگیری بهداشتی عاقلانه به نظر میرسد.
فرصت خوبی است برای هواداران ایتالیای ضعیف و بیرمق که باخت و حذف زودهنگامشان از جام جهانی را پشت این هیاهوی ژورنالیستی پنهان کنند. اما سه واقعیت را نباید از یاد برد: نخست اینکه دقایقی پیش از این نمایش دندان، داور یک پنالتی مسلم را برای اروگوئه نگرفت. دوم سوآرز واقعا بازیکن درجهیک و نابغهای است و سوم اینکه ایتالیا واقعا بد بود.
حاشیه: در گویش گیلکی به فردی که دندانهای فک بالاییاش در حالت عادی بیرون از دهان قرار دارد یا جلوتر از دندانهای زیرین است، «گازو» میگویند (البته فقط در بعضی از نقاط گیلان). گاز در گیلکی یعنی دندان. نمیدانم آیا در فارسی واژهای برای این وضعیت آناتومیک وجود دارد یا نه (همانطور که مثلا به کسی که باد رودهاش را نمیتواند کنترل گند میگویند گو…و)؟ کلاً گازو را پیشنهاد میکنم. ترکیب بامزهای است. و سوآرز یک گازوی دیوانهی دوستداشتنی است که متاسفانه باید درمان شود.
به استقبال بازی ایران و بوسنی
ایران حتما باید بوسنی را ببرد و آرژانتین هم نیجریه را ببرد تا ما بتوانیم صعود کنیم (البته تفاضل گل هم مهم است!). این یعنی کیروش باید راهکار متفاوتی را نسبت به دو بازی قبلی در نظر بگیرد. برای تیمیکه به برد نیاز دارد دفاع چندلایه و انتظار برای ضدحمله اصلا عقلانی نیست اما فوتبال منطقی (آنطوری که کیروش نشان داده میشناسد) بیش از شور و هیجان نیازمند صبر و استمرار است. در هر صورت چند نکته را باید در نظر داشت:
– آشکار است که ضربههای ایستگاهی نقطهی قوت ایران هستند. ارسالهای دقیق و خوب دژاگه در ضربات کرنر، نیازمند بازیکن سرزنی مثل کریم انصاریفرد است. گوچی سرزن خیلی خوبی نیست.
– کاربست یک مهاجم هرچند شیوهی مطلوب کیروش است اما در بازی مرگ و زندگی (وقنی چیزی برای از دست دادن وجود ندارد) بیش از حد لوس به نظر میرسد. این بار دیگر مساوی به هیچ دردی نمیخورد. در صورت تساوی در نیمهی اول، دستکم نیمهی دوم را از همان آغاز باید با دو مهاجم حمله کرد.
– تعویضهای دیرهنگام درد همیشگی فوتبال ایران بودهاند و اغلب به هیچ دردی نمیخورند. به دلایلی که از حوصلهی این یادداشت خارج است بهترین زمان برای تعویض دقیقهی ۵۵ بازی است.
– یک نفر باید نکونام را از نظر روانی توجیه کند که بدترین بازیکن دو بازی اخیر ایران بوده و خوب است کمیعقلش را (که قبلا ثابت کرده دارد) به کار بیندازد. نکونام اخیرا همان رفتارهای ابلهانهای را انجام میدهد که نسل قبلی فوتبالیستهای ایرانی استادش بودند. هرچه باشد او آخرین دایناسور بازمانده از نسل درب و داغان قبل است. بقیه بازیکنان گویا مال روزگار نو هستند و کمتر از این خودزنیها میکنند.
– خسرو حیدری و مسعود شجاعی ضعیفتر از بقیه و پر از اشتباه بودند. بهتر است در ترکیب اولیه نباشند.
– تکراری بودن سیستم بازی ایران دست کیروش را برای همه تیمها رو کرده. حالا وقت یک تغییر کوچولوی ظریف است.
– نتیجهی بازی آرژانتین و نیجریه نباید برای ما مهم باشد. آرژانتین قطعا برای بردن بازی خواهد کرد چون اگر به نیجریه ببازد حریف فرانسه خواهد شد. مگر مغزش عیب کرده؟ هیچ تیمیهم نمیتواند (آرژانتین که اصلا عقلش به این چیزها نمیرسد) برای مساوی برنامهریزی کند. اما آیا ما زورمان به بردن بوسنی میرسد؟ روی کاغذ نه؛ روی زمین شاید.
– بوسنی بیتردید جزو تیمهای ضعیف جام است. هرگز متوجه نشدم چرا کارشناسان ایرانی اصرار دارند بزرگش کنند. حساب کیروش جداست. او چیزی میگوید و چیزی دیگر در ذهنش است. حرفهایش را اصلا نباید جدی گرفت. او به معنای واقعی کلمه، دیپلماتیک حرف میزند یعنی پرت و پلا میگوید. مهم آن فکر ناب و موذیانهای است که در سر دارد.
ایالات متحده (۲) – پرتقال (۲)
مرد میدان: کریس رونالدو
مهم نیست بازیکنان بزرگی مثل رونالدو و مسی گاهی چهقدر بدفرم و ناآماده باشند؛ آنها همیشه مثل پلنگ در کمین ثانیهی موعود میمانند؛ یک ثانیه و نه بیشتر. رونالدو با همهی اعتبار و محبوبیت معنوی و جنسیاش، سرخوردگی بزرگی را بابت پرتقالی بودن تجربه میکند هرچند جرأت یا شجاعت بر زبان آوردنش را نداشته باشد. در عین حال او مغرور و بداخلاق و خودبسنده است و نگاهی متفرعنانه به همتیمیهای نه چندان خوبش دارد. در دو بازی اخیر پرتقال در جام ۲۰۱۴ او بیچارهتر و مستأصلتر از همیشه بوده. نتوانسته حتی یک توپ کاشته را به چارچوب دروازهی حریف بفرستد. اما او مؤمنانه به نبوغ و برتری ذاتی خودش باور دارد و درست به همین دلیل است که در دقیقهی ۹۴ بازی با آمریکا نشان میدهد رونالدو بودن یعنی چه. پس از بلایی که مسی در دقیقهی ۹۱ بر سر ملت ایران آورد و اشک را به چشم بسیارانی، این بار رونالدو تیم کشورش را دستکم تا چند روز دیگر امیدوار نگه داشت. همین هم خودش خیلی است؛ هرچند کافی نیست.
ایران (۰) – آرژانتین (۱)
مرد میدان: کارلوس کیروش
چهرهی مضطرب و داغان سرمربی آرژانتین گویای همه چیز بود. ایران به رهبری کیروش دوستداشتنی آنقدر هوشمندانه بازی کرد که سخت بشود از تحسینش خودداری کرد. کسی در برتری تکنیکی بازیکنان آرژانتین تردیدی ندارد اما تاکتیک هدفمند ایران حسابی اذیتشان کرد.
تصور میکنم اگر پنالتی را داور برایمان میگرفت و گل میزدیم بدجور زیر فشار آرژانتین قرار میگرفتیم و احتمالاً بازی را با گلهای بیشتر واگذار میکردیم. نباید زیاد خیالپردازی کنیم. توان ایران محدود و مشخص است و مهم این است که کسی کم نمیگذارد.
نکونام باز هم بدترین بازیکن ایران بود. حاجصفی و سیدجلال و آندو و دژاگه و البته علیرضا حقیقی بهترینها بودند. شجاعت و اعتمادبهنفس حاجصفی واقعا تحسینبرانگیز است و حقیقی بهراستی بینظیر بود. قوچاننژاد چنگی به دل نزد. مهاجم باید گل بزند؛ بقیهاش کشک است.
حالا فقط باید به بازی آخر فکر کرد. چه خوب است که لااقل تا آخرین روز مرحلهی گروهی، امید روی کاغذ و البته توی مغز ما همچنان زیگزاگ میرود. یادمان نرود این اولین بار است که چنین حس فوقالعادهای را در جام جهانی تجربه میکنیم. این حس شیرین اضطراب و انتظار را مدیون کیروش هستیم.
کاستاریکا (۱) – ایتالیا (۰)
مرد میدان: فناوری تشخیص عبور توپ از خط دروازه
ایتالیا خیلی زود یعنی در دومین بازی شد همان تیمیکه معولا هست؛ کند و کرخت و بیرمق. اما کاستاریکا ترجیح داد همچنان بر خر شیطان سوارکاری کند و خودش قاطعانه به مرحلهی بعد برود و میرایی گروه مرگ را به دو تیم نامدار این گروه هدیه بدهد. انگلیس که دود شد و حالا با توجه به طراوت بازی دوم اروگوئه احتمالا نوبت ایتالیاست که برود قاطی باقالیها مگر اینکه لاجوردیها برگردند به حالوهوای بازی اولشان با انگلیس. یکی از پرسشهای مضحک زندگیام از کودکی این بوده که اگر لاجوردی یک جور رنگ است چرا جز برای توصیف لباس ایتالیا مطلقا هیچ کاربرد دیگری در زبان ما ندارد؟!
بازی اروگوئه و ایتالیا بدجور حساس و جذاب خواهد بود.
اروگوئه (۲) – انگلیس (۱)
مرد میدان: آن مرد که آمد
چه خوب است آن کس که از غیبتش مینالیم و منتظر آمدنش هستیم ارزش آمدن را داشته باشد. همانقدر که ما از مصدومیت بیگزاده خودمان را نگران نشان میدادیم اروگوئهایها نگران مصدومیت سوآرز بودند. اما آن مرد آمد. خوش آمد. و دهن انگلیس بیمصرف را یکتنه سرویس کرد. آن مرد آمد و نشان داد یک من ماست چهقدر کره دارد. و تو نبودی ببینی چه غریبه جزیره… یه خاکه توی آب اسیره… .
شیلی (۲) – اسپانیا (۰)
مرد میدان: وارگاس
گاهی قرار است نشود. همه چیز جوری چیده میشود که نشود. اسپانیا ابدا بد بازی نکرد. اما قرار نبود این بار بشود. بقیهاش فلسفهبافی ذوقمرگانه است؛ مخصوصا اگر اسپانیا را دوست نداشته باشی. خداحافظ رفقا. خسته نباشید.
تیکی تاکا مرد. زنده باد تیکی تاکا!
این مطلب ۲۸ خرداد ۹۳ در روزنامه شرق منتشر شده است
نمایش باید ادامه داشته باشد
یک: فوتبال دراماتیک
یک پایان دراماتیک… یک بازی دراماتیک… اینها احتمالاً نخستین تعابیری بودند که نسبتی میان فوتبال و نمایش (به معنای عامش) برقرار کردند اما بر خلاف انتظاری که از سطح واژهها برمیآید، کاربست صفت «دراماتیک» برای یک بازی فوتبال، اغلب بهاشتباه چنان نسبتی را در ذهنها جا انداخته است. دراماتیک تا آنجا که به تعریف «درام» در نمایش مربوط میشود توصیفی است برای قصه یا روایتی که بر احساسات و عواطف مخاطب تأثیر میگذارد. اما خارج از حوزهی نمایش، دراماتیک سه معادل واژگانی مشخص دارد: ناگهانی، وسیع و ضربهزننده. گاهی نتیجهی دور از انتظار یک مسابقهی فوتبال تأثیری دراماتیک بر تماشاگر میگذارد. کسی انتظار نداشت اسپانیای قهرمان جهان در نخستین بازی جام ۲۰۱۴ با چهار گل اختلاف مغلوب دستوپابستهی هلند (نایبقهرمان دورهی قبل) شود. نتیجه واقعا دراماتیک بود. اما در عین حال کسی تردیدی ندارد که بازی اسپانیا و هلند بر اساس هیچ سناریویی اجرا نشده و یک روایت مقرر و تعیینشده نبوده است. پس در وصف این بازی به کار بردن «دراماتیک» به معنای یک نمایش جذاب و مؤثر، هرچند آسمان را به زمین نمیآورد اما ربطی به مقولهای به نام نمایش (اجرا بر اساس یک پیشنوشت) هم ندارد. به بیانی سادهتر همسانانگاری فوتبال و سینما، به دلیل دراماتیک بودنشان حاصل یک سوءتفاهم زبانی است. اما فارغ از این خردهگیری زبانبازانه، آیا نسبتی میان فوتبال و نمایش وجود دارد؟ این پرسش شاید یکی دو دهه قبل نشان از ذوق داشت اما در هنگامهی امروز بسیار دیررس و بیمعناست. دیگر کسی تردیدی ندارد که فوتبال در عالیترین سطحش، فراگیرترین و پرتماشاگرترین شو(برنامه)ی مهمترین شبکههای تلویزیونیست. هیچ رخدادی مثل فوتبال جمعیت روی کرهی زمین را سنکرونیزه (همخوان) نمیکند. میلیاردها چشم در زمان/ مکان/ اقلیمهای متفاوت کرهی زمین در یک لحظه به تلویزیون چشم دوختهاند و یک رویداد واحد را تماشا میکنند و احتمالاً بسیاری از آنها احساسی مشابه مثل هیجان، شادی یا اندوه را تجربه میکنند. نه مراسم پرآبوتاب اسکار، نه تحلیف فلان رییسجمهور و نه هیچ رخداد ورزشی (حتی المپیک)، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دیگر، تاب رویارویی با فراخوان عظیم فوتبال را ندارند. رخدادی بزرگ مانند فاجعهی یازده سپتامبر هم بهرغم بهنگامیاش (اتفاقی که به جبر سازوکار تاریخ باید در همان مقطع زمانی میافتاد) به دلیل نابهنگامیاش (از منظر بیخبری تماشاگر) و البته به دلیل ماهیت و سازوکار خبررسانی در نقاط مختلف کرهی زمین، امکان جمعآوری تماشاگر در یک لحظهی واحد را نداشت.
این امکان یکتا، فوتبال را به عرصهای بیرقیب و بیبدیل برای نمایش تلویزیونی بدل کرده است. مایلم بر «تلویزیونی» و «زنده» بودن فوتبال تأکید کنم تا درک بهتری از تفاوتش با سینما به مثابه تصویری مهیا، مقرر و البته «مرده» به دست دهم. سرنوشت قصه در سینما پیشاپیش مشخص است. اما بیتردید نشانههای پرشماری از نمایشگری در فوتبال قابلشناسایی است. تأکید وسواسی و تبعیضآمیز زباندانهای ایرانی بر افتراق میان «بازیگر» و «بازیکن» (اولی در سینما و دومیدر فوتبال) و «تماشاگر» و «تماشاچی» (باز هم اولی در سینما و دومیدر فوتبال) دیگر کارکرد سنتی خودش را از دست داده است. فوتبال از سطح یک سرگرمینازل و صرف، به یک نمایش زندهی تمامعیار دگردیسی یافته است. «بازیکنان» بداههسرایانی هستند در اوج «بازیگری»، و بخش قابلتوجهی از بینندگان مسابقات فوتبال (آن هم در عالیترین سطح مانند جام جهانی) در متن فرهنگ و اندیشه زیستهاند و هوچیگران بیمغز نیستند، و البته «تماشاگرنما» هم نیستند! آنها بهراستی «تماشا» میکنند.
دو: خورهی دوربین
بسیاری از بازیگران فوتبال، پس از زدن گل ترجیح میدهند به جای تماشاگران حاضر در استادیوم به سوی یکی از دوربینهای کنار زمین بدوند. اگر در گذشته اولین واکنش سرخوشانهی گلزنها این بود که خوشحالی خود را با تعدادی از هواداران نشسته بر سکوها یا صندلیها تقسیم کنند حالا بسیاری از آنها نگاهشان را به لنز دوربین میدوزند؛ دریچهای به دوردست. با همین تهمید، در یک لحظه میلیونها و گاه میلیاردها نمای نقطهنظر (POV) را میآفرینند: من لمیده بر کاناپهی خانهام در تهران، دیگری نشسته بر صندلی در کافهای در پاریس، آن دیگری رهگذری پشت ویترین یک تلویزیونفروشی در توکیو و… همهی ما نمای نقطهنظر (دیدگاه) را در نابترین و بیواسطهترین شکلش تجربه میکنیم. چند شب پیش، آرین روبن پس از زدن گل به اسپانیا روبهروی لنز دوربین کنار زمین به چه کسی نگاه میکرد و برای چه کسی شکلک درمیآورد؟ پاسخش این است: من. و اینگونه است که من نه در حاشیهی مجازی متن که مجازاً در متن بازی (به قول نخنما و مکرر فوتبالیها «مستطیل سبز») هستم.
دوربینها همهجا هستند. جذابیت تماشای فوتبال سالهاست از متن بازی فراتر رفته و تکیهای اساسی و زیباشناسانه بر فرامتن دارد. فوتبال محصور و محدود به نود دقیقه دویدن بازیکنان در مستطیل سبز ـ متن بازی ـ نیست و بخش مهمیاز جذابیت و سرزندگیاش را از حاشیههای فرامتن به دست میآورد. دیگر حتی اسلوموشنها محدود به کنشهای بازیکنان نزدیک به توپ نیستند و همهی آدمهای توی ورزشگاه از چند ده هزار تماشاگر تا اعضای دو تیم و حتی حیواناتی که گاه سرزده پا به حریم ورزشگاه میگذارند (از کبوتر تا سگ) و یا آدمهایی که با رفتار و ظاهری عجیب و غریب به زمین وارد میشوند میتوانند سوژه و شکار دوربین شوند. همه چیز زیر نظر است (دوربین همهجا هست) و این حجم از کنترل که چیزی از چشمش پنهان نمیماند یادآور «برادر بزرگ» رمان ۱۹۸۴ جرج اورول است.
نمایش تنهای تفتیدهی بازیگران و انقباض عضلاتشان در هوا و زمین، و دفرمه شدن صورتشان هنگام شادی، غم، حیرت، افسوس و… در تصاویر بسیار آهسته با وضوح تصویری بسیار بالا، نهفقط زیباییشناسی تازهای از واقعیت جسمانی فوتبال پیش رو میگذارد بلکه برداشت تازهای از فوتبالیست به مثابه یک انسان شکننده و حساس و نه صرفاً یک ابژه (یک مهرهی بازی) به دست میدهد. جام ۲۰۱۴ تا اینجا دستاورد چندان خارقالعادهای در تصویربرداری و پیشرفت کارگردانی تلویزیونی مسابقات رو نکرده است. البته در نماهای بسیار آهسته با نرخ فریم بر ثانیهی بسیار بالا، میزان ارتعاش و پرپر زدن نور به حداقل ممکن رسیده است. سونی حامیاصلی این مسابقات، اعلام کرده که برای نخستین بار تصاویر با کیفیت ۴K و ultra HD ضبط و ارسال میشوند. هدف غایی، در شعارشان آشکار است: وضوح بیشتر، جزئیات بیشتر. باید حس کنیم که در متن هستیم. فناوری تشخیص عبور توپ از خط دروازه که امسال برای نخستین بار در جام جهانی به کار گرفته شده، با اینکه چند بار به صحنه آمده اما هنوز ضرورتی حیاتی برای احقاق حق تیمها پیدا نکرده است و البته خطای «انسانی» داوران، در همین چند بازی نخست، چنان بیداد کرده که گذشتن توپ از خط دروازه کوچکترین مشکل تیمها شده است!
مهم نیست که دوربینها اشتباههای عجیب و گاه باورناپذیر داوران (مانند آن پنالتی بیدلیل برای برزیل در بازی با کرواسی)، شیطنتهای زیرکانهی بازیگران برای فریب داوران و کلاً همه چیز را ثبت میکنند و نمایش میدهند. مهم نیست که خارج از قاب ورزشگاهها، دوربینهایی شخصی با وضوح بسیار پایینتر از دوربینهای سونی، اعتراضهای سرکوفته در خیابانهای برزیل را ثبت میکنند و در سطحی وسیع به نمایش میگذارند. مهم این است که هیچ چیز نمیتواند این نمایش عظیم سودآور را متوقف کند. نمایش باید ادامه داشته باشد!
برزیل (۰) – مکزیک (۰)
مرد میدان: گیلرمو اوچوآ
دومین تساوی جام ۲۰۱۴ بعد از تساوی ایران و نیجریه اما این کجا و آن کجا. یک بازی پرهیجان و پایاپای. اما با این همه، برزیل آنی نیست که فکرش را میکردیم. زهر ندارد. آنچنان هجومیو زیبا بازی نمیکند. نیمار هم آن ستارهای نیست که مدام در بوق میکنند. دستکم همسنوسالهای من که بهبهتو و روماریو را در سالهای دور دیدهاند میدانند که چهقدر کلاس بازیشان با این جناب نیمار فرق داشت. درست است که مکزیک و اروگوئه گربهسیاه برزیل هستند اما باز هم کمتر کسی پیشبینی میکرد که برزیل در خانهی خودش با آن همه هوادار سینهچاک از پس مکزیک برنیاید. واکنشهای اوچوآ درجهیک دروازهبان مکزیک مهمترین عامل ناکامیبرزیلیها بود. این بازی احتمالا بسیاری از پیشبینیبازها و شرطبندها را کنفت کرده باشد!
ایران (۰) – نیجریه (۰)
مرد میدان: سید جلال حسینی
تلاش میکنم بدون کمترین تعلق خاطر میهنپرستانهای دربارهی این بازی بنویسم. ایران در نخستین بازیاش، با رهبری داهیانهی کارلوس کیروش بهراستی کامروا بود. هم هوشمندانه بازی نیجریهی مغرور را خراب کرد، هم سیستماتیک دفاع کرد و هم موقعیتهای بسیار خوبی برای ضدحمله به وجود آورد که البته در روز بد اشکان دژاگه او نتوانست یک پاس خوب به گوچی بدهد و کار را تمام کند. واقعا شرایط بازی به شکلی بود که ایران میتوانست در ضدحمله به نیجریه گل بزند اما دریغ از یک پاس دقیق یا یک شوت توی چارچوب. درست است که برای دقایقی ایرانیها (بهخصوص نکونام که برخلاف انتظار، کاملا دستپاچه و مضطرب بود) ناشیانه زیر توپ زدند و حس بدی را به وجود آوردند، اما واقعا با «عقل» بازی کردند. همدیگر را خوب پیدا میکردند و جانانه میدویدند. اتفاقا ایران در بازی دیشب شانس نیاورد وگرنه برندهی بازی میشد؛ مساوی حاصل بازی سنجیدهی ایران بود چون نیجریه نتوانست حتی یک موقعیت نفسگیر روی دروازهی ایران بسازد. آه که اگر شانسی در کار بود… آن وقت ملتی منفجر میشد.
نکونام و حیدری و دژآگه کمتر از حد انتظار بودند. گوچی همانی بود که همیشه هست. و اینها واقعا خوب بودند: آندو، حاجصفی، پولادی، علیرضا حقیقی و البته سید جلال.
برای بازی با آرژانتین، نباید اضطرابی داشته باشیم. باید به بوسنی فکر کنیم. اگر بوسنی نیجریه را شکست بدهد کار ما رسماً تمام است اما اگر نیجریه بوسنی را ببرد امیدواری دستکم برای چند روز ادامه خواهد یافت. آدمیزاد به امید دلخوش است. همین چند روز را عشق است.
آلمان (۴) – پرتغال (۰)
مرد میدان: توماس مولر
آلمان دیگر آن تیم خشک و بیروح یک دهه قبل نیست. فوتبال را زیبا و باطراوت بازی میکند. تنها تیمیاست که به معنای واقعی برازندهی عنوان «تیم» است. و وقتی «تیم» در برابر جمع مشوشی از بازیکنان پرتغالی به رهبری ستارهی خودخواه و کمطاقتی به نام کریس رونالدو قرار میگیرد تفاوتها آشکار میشود. رونالدو یک دوقطبیساز تمامعیار است؛ گروهی شیداوار دوستش دارند و گروهی از او متنفرند. من به این گروه دوم تعلق دارم. در بازی با آلمان رفتارهای خودخواهانه و واکنشهای کودکانهاش شدیدا توی ذوق میزد. آلمان را با این بازی زیبا باید یکی از مدعیان اصلی این دوره دانست. مهم نیست که بعضی از بازیکنانش آنقدر درگیر وابستگیهای میهندوستانهی خودشان هستند که حاضر نیستند برای خواندن سرود ملی آلمان لب باز کنند (و شاید اصلا آن را بلد نیستند!) اما آلمان امروز برآمده از جامعهای هست که کمکم یاد گرفته مهاجران و کلهسیاهها را به عنوان انسان و بعد به عنوان شهروند بپذیرد؛ دستکم در فوتبال این ژست به چشم میآید و کار هم میکند.
آرژانتین (۲) – بوسنی (۱)
مرد میدان: مردی که تا شب بعد و بازی ایران – نیجریه آرام نمیگیرد
و بالاخره کسالتبارترین بازی این دوره. آرژانتین ۶۰ دقیقه هیچ چیز خاصی در چنته نداشت و بوسنی هم آن تیمینبود که از کندی و تنبلی آرژانتینیها استفاده کند. بوسنیاییها بارها در موقعیت ضدحمله قرار گرفتند اما اعتمادبهنفسشان خیلی خیلی پایین بود. بوسنی تیم رؤیایی و چالاکی که خیلیها میگویند، نبود. فوتبال را مکانیکی و فیزیکی بازی میکند. تکیهای اساسی بر مهاجم دیلاقش ژکو و ضربههای سرش دارد. میشود مهارشان کرد و ضدحمله را یادشان داد (باز هم تکرار میکنم که جای خلعتبری بدجور خالی است). برای تصمیمگیری دربارهی آرژانتین هنوز زود است. آنها سی دقیقهی پایانی بازی شمهای از واقعیتشان را نشان دادند. آنها صعود میکنند. بقیه بهتر است مشکل خودشان را خودشان حل کنند.
کار ایران در این گروه آسان نیست چون ایران تیم خوبی نیست اما این گروه در هر حال یکی از دو گروه آسان ممکن برای ایران است. نه نیجریه و نه بوسنی در حدی نیستند که مدام بر سخت بودن این گروه تأکید کنیم (کاری که چند ماه است همهی کارشناسان نابلد و ناقلای ایرانی میکنند). در واقع این ترفندی است برای توجیه پیشاپیش باخت و حفظ شأن کارشناسی! نیجریه و بوسنی در برآیند نهایی، جزو ده تیم ضعیف جام هستند. تجربه و تاکتیک و این مزخرفات را فراموش کنید. وقتی آماده نیستیم و توکلمان به خداست، باید کمربندها را سفت ببندیم، برویم بز بیاوریم. در چنین شرایطی همه چیز بستگی دارد به روحیه و شانس. روحیه را سرمربی میسازد و شانس را انرژی مثبت خود بازیکنها جذب میکند. فقط امیدوارم یک نفر مثل ابراهیم میرزاپور سال ۲۰۰۶ به هیکل خودمان افشانه نزند. به امید شانس و یک بازی با روحیه و حتی اعتمادبهنفس کاذب. ما نباید مضحکه باشیم. همین.
ایتالیا (۲) – انگلیس (۱)
مرد میدان: استوریج
هرگز ایتالیا را در شروع جام جهانی اینقدر سرزنده و حملهور ندیده بودم. پیشبینیام این بود که مسابقهای کسالتبار و متمرکز در میانهی میدان را خواهم دید. اما انگلیس هم بر خلاف تصورم، شاداب و زیبا بازی کرد و کلی موقعیت عالی را هم از دست داد. پس از شکست عجیب سه بر یک اروگوئه برابر کاستاریکا اوضاع این گروه پیچیده شده. چارهای نیست. گروه بیرحمیاست. دستکم یک تیم پرطرفدار باید قربانی شود، البته اگر کاستاریکا از خر شیطان پایین نیاید شاید بشود گفت دو تیم پرطرفدار! این انگلیس حیف است که نرود بالا. اروگوئه هم که کلا حیف است با آن بازی زیبا. لیکن چه چاره از بخت گمراه!
شاید اگر استوریج مصدوم نمیشد نتیجهی بازی چیز دیگری میشد. در روزی که انگلیسیها روی زمین موفق بودند و در هوا ناموفق، ایتالیاییها با یک گل کلاسیک انگلیسی (یک سانتر عالی و ضربهسر زیبای سوپر ماریو) پیروز شدند.
جام عجیبی است. بازیها مساوی نمیشوند، گل زیاد دارند و واقعا پرتحرک و زیبا هستند. وقتی ایتالیا از لاک دفاعی بیرون آمده تکلیف بقیه معلوم است. گویا دوران تازهای در بعد تاکتیکی فوتبال آغاز شده. کارشناسان باید بگویند. هنوز کمیبرای ذوقزدگی زود است اما لااقل فعلا همه چیز امیدوارکننده است.
هلند (۵) – اسپانیا (۱)
مرد میدان: لویی فنخال
دلبسکهی سبیلو و کچل (آدمهایی با این ویژگی معمولا دوستداشتنیاند) را اینقدر ماتمزده و متعجب ندیده بودم و اسپانیا را اینقدر شکننده و سست، و البته فنخال را اینقدر فرحاندود. هلندیها فیزیکی و خشن شروع کردند و مشت و لگد و آرنج را مثل فینال چهار سال قبل در دستور کار داشتند. اسپانیا جان نداشت تا از نفوذهای پرشمارش استفاده کند و داور هم سر گل سوم هلند قطعا اشتباه کرد و خطای آشکار روی کاسیاس را نگرفت و به این ترتیب انگیزههای اسپانیا را نابود کرد. اما اینها بهانه است. صدای تیکتاک تیکیتاکا درآمده بود و ریتم ماتادورها مثل فیلمها هی کندتر میشد. ستارههای دهنپرکن اسپانیا هم قشنگ وا دادند و تا جایی که راه داشت گل خوردند.
بعید میدانم این نتیجه محصول تفاوت کیفیت دو تیم باشد؛ گویی یک چیزهایی در پشت پستوی اسپانیا روبهراه نیست. دستکم این نتیجهی عجیب، راه میدهد که خودم را گول بزنم. بعد از برد شیلی برابر استرالیا با یک بازی نسبتاً خوب و زیبا، اسپانیا برای صعود چارهای جز شکست دادن شیلی و استرالیا ندارد. اولین بازیهای جام را نمیشود ملاک دانست. اما بازی دوم تیمها کار را یکسره میکند. اسپانیا خودش کاری کرد که در بازی دوم کارش یکسره شود؛ یکسره سقوط یا یکسره صعود.
از هر چیز بگذریم گل با ضربه سر زیبای فانپرسی خودش یک دنیا میارزید.
شاید اشتباه از من است که اسپانیاییها را ماتادور دانستم. پیش از بازی، یکی از روزنامههای ورزشی اروپایی تصویری ساختگی از فنخال را در لباس ماتادوری منتشر کرده بود که پارچهای سرخ در دست داشت و در حال رام کردن اسپانیاییها بود. درست حدس زدید: اسپانیاییها لااقل دیشب ماتادور نبودند، بلکه شدیدا گاو بودند!
نکتهی انحرافی: بعد از کی روش و پاناتینایکو و… حالا دگوژمان هلندی هم رفته روی اعصاب.
برزیل (۳) – کرواسی (۱)
مرد میدان: نیشیمورا
بازی افتتاحیه. فیفا نسخهی کوتاهشدهای از سرود ملی برزیل را برای این بازیها در نظر گرفته اما برزیلیها همچنان که پیشتر اعلام کرده بودند مصمم هستند خودشان سرود ملیشان را تا انتها بخوانند. حس میهندوستانهی رقتانگیز خواندن سرود ملی با رگهای متورم گردن، در حالی که چند قدم دورتر از ورزشگاه (این آرایش بهدقت چیدهشده) باتوم و گاز اشکآور و فریاد و ضجه در جریان است… .
داور ژاپنی، بی هیچ تردیدی بد داوری کرد. و تعداد خطاهای ویرانگرش بیش از یکی دو تا بود. پنالتی الکی تقدیمیبه برزیل فقط یکی از آنها بود. فیفا دوست ندارد شور برزیلیهای آمادهی انفجار به این زودی فرو بکشد. گویا دستور این است: برزیل باید حتما به جمع چهار تیم بیاید. حرف نباشد!
جام جهانی از همین آغاز، زشتی مناسبات قدرت در فوتبال را به رخ میکشد. اتفاقا به همین دلیل است که فوتبال در این سطح، زمینهی بسیار مناسب و پرباری برای خوانشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
فعلا بازی جوانمردانه را فراموش کنید: هیجان را طبق سناریوی ما تجربه کنید! (حضرت فیفا)
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز