سریال در حاشیه یا «اتاق عمل» سابق مهران مدیری، طبق انتظار موجب نارضایتی پزشکان شد. رییس نظام پزشکی هم نامهای به رییس صدا و سیما نوشته و اعتراض صنفش را به تصویر سیاه و منفی پزشک در تلویزیون یک بار دیگر علنی کرده. به نظرم رسید چند نکته را برجسته (هایلایت) کنم و در مقام یک چوب دوسرطلا (سینما و پزشکی) خاموش نمانم:
– مهران مدیری چند سالیست چنتهاش خالی از خنده و نوآوری در عرصهی طنز است. در ورطهی خودبسندگی و مجیزخواهی گرفتار شده و طبعاً اطرافیان مجیزگو هم نمیتوانند منتقدان خوبی برای او باشند. اهل فن بر این نظرند که روند فرودی مدیری با جدا شدن پیمان قاسمخانی از او (یا برعکس) شروع شده یا دستکم شتاب گرفته است. شخصاً با این نظر همراهم هرچند همکاری این دو عزیز همیشه هم شاهکار نیافریده. پس از قهوهی تلخ حضور مدیری در شبکهی خانگی آنچنان وجدآور و دلانگیز نبود. ته کشیدن کمدین، پدیدهای طبیعی است مضاف بر آنکه وقتی دستمایهی اصلی خندان یعنی شوخی با امور جنسی که همهی کمدیسازهای زمین از آن بهرهی کامل میگیرند، در قلمرو ممنوع باشد، خنده گرفتن با شوخیهای اجتماعی بسیار دشوار و بهراستی ضخیم و یبوستزاست آن هم در شرایطی که خطوط قرمز سیاسی امکان گام برداشتن را بهشدت محدود میکنند. چاره در لودگی است و ساختن تیپهای بهشدت اغراقشده و کاریکاتوری (کاری که مدیری در آن کم نمیگذارد). در چنین شرایط قزمیتی، اعتراض پزشکان به سریال در حاشیه آخرین میخ بر تابوت کمدیساز بیرمق این سالهاست. احتمالاً خود او هم مثل بنده درگیر این پرسش است که: در این سرزمین گل و بلبل دربارهی چه موضوعی میشود کمدی ساخت که به تریج قبای کسی اصابت نکند؟
– حساسیت پزشکان مشخصاً مربوط به سریال بیدروپیکر و بیارزش در حاشیه نیست. نطفهی این نارضایتمندی فراگیر (به عنوان یک پزشک در متن این مناسبات هستم و از میانهی میدان برایتان گزارش میذهم) با رویکرد عجیب و عوامفریب وزیر ظاهرالصلاح بهداشت جناب دکترهاشمیشکل گرفته است (هرچند در بستر یک شوخی سیاه، خود او در جریان ساخت این سریال اعتراضش را علنی و مدتی هم روند پروژهی مدیری را آشوبناک کرد). جنابهاشمیدر رویکردی که با مشی دولت دیپلماتمآب و سیاستورز روحانی فرسنگها فاصله دارد و بیشتر یادآور دولت معجزهی هزارهی سوم است، به جای اصلاح نظاممند فساد موجود در بخش کوچکی از جامعهی پزشکی (در بسیاری از جوامع دیگر کشورمان فساد بخش بزرگتر و غالب است و پزشکان از این بابت بهراستی روسفیدند) در باب مسائلی مثل زیرمیزی و… آن را در بوق و کرنا کرد و لشکرکشی رسانهای راه انداخت و دست تطاول به روی همصنفان خویش گشود و عجیب ناشیانه اندک اعتماد مردم به پزشکان را دود پراکنده کرد. خردمندان بر این باورند که موج احساسی برآمده از این عوامفریبی هرچند موجبات قهرمانبازی گذرای یک مدیر را فراهم میآورد اما در نهایت او مته به جان قایق خود گذاشته و باید سطل سطل گرداب خودساختهاش را خالی کند. بنمایهی گستاخی بیحدومرز در حاشیه همان قهرمانبازیهای جناب وزیر است که کار اساسی را وانهاد و به پوپولیسم چراغ سبز داد.
– نه فقط در ایران بلکه در تمام کشورهای عقبافتادهی گرفتار شکاف گشاد طبقاتی، پزشکان قشری منفور برای عوامالناساند. مردم با ایمانی راسخ، پزشکان را موجب اغلب بدبختیهای موجود میدانند و محاسبهی درآمد آنها یکی از مشغلهها یا سرگرمیهایشان است. پزشکان به دلیل داشتن شرایط مالی متوسط (با درآمدی بسیار کمتر از اغلب شغلهای پولساز) یک مشت دزد بیشرافت حساب میشوند در حالی که بنگاهی و دلال و بسازبفروش و پیتزافروش و جگرکی و لولهکش و سیمکش و بنا و نجار و آهنفروش و آجرفروش و طلافروش و پارچهفروش و کلاً اهل بازار و صراف و مکانیک و بقال و چغال و فوتبالیست و واسطه و رشوهگیران پرشمار ادارات و بانکها و نهادها و… که همه چندبرابر نود درصد پزشکان درآمد دارند جملگی شریفترین موجوداتاند و صاحبان همین مشاغل هم در کنار قشر متوسط رو به پایین و قشر محترم تهیدست، پزشکان را شیاطینی ملعون مینامند. اما نکتهی بامزه در رویکرد دوگانه (بخوانید دورویی) در مواجهه با پزشک است. اغلب مردم با پزشکان در نهایت احترام برخورد میکنند و در بدترین حالت به شکلی ناخواسته مرعوب جایگاه علمیآنها هستند (بهخصوص پزشکان باسابقهتر که مدرکشان را از دانشگاه پولی و غیرانتفاعی و چلغوزآباد و… نگرفتهاند) اما تقریباً بیشتر همین مردم، به محض دور شدن از محدودهی استحفاظی پزشک مورد نظر، او را لعن و نفرین میکنند و در بهترین حالت به باد تمسخر میگیرند. پزشکان هم از این واقعیت فرهنگیاجتماعی آگاهاند و چارهای جز مدارا ندارند.
– حتما عدهای میرنجند اما پزشکی با هیچ شغلی قابلقیاس نیست؛ والاترین شغل است چون با جان آدمیزاد سروکار دارد و آدمیزاد بیجان اصلاً موضوعیت ندارد که به حیلت سیاست و عمران و اقتصاد و رفاه و باقی چیزها برسد. پزشکی دقیقاً شغلی مقدس است به همان معنای عوامانهای که به خوردمان دادهاند. باید بار سنگین هستی بر شانههای یک جراح در اتاق عمل یا تنهایی اندوهبار یک پزشک زحمتکش اورژانس را هنگام نجات جان یک همنوع ببینید. باید دلشوره و اضطراب بیحدوحصر یک دانشجوی پزشکی در مواجهه با با مفهوم بیماری و اضمحلال و مرگ را تجربه کنید. باید احساس فرسایندهی غوطه خوردن در سیل بدبختیهای انسانهای دردمند را به عمق جان دریابید. آن قشر رو به انقراض پزشکان کراواتزدهی متمول لم داده بر مبل دهبیست میلیونی در مطب شخصی را فراموش کنید. آنها حتی دو درصد از کل پزشکان شاغل در سرزمین پهناور ایران نیستند. بسیاری از پزشکان به دلیل سوءتدبیر مسئولان در ساماندهی نظام پزشکی و بذل و بخشش مدرک پزشکی از هر دارغوزآباد، صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند و بهسختی جزو طبقهی متوسط هستند. شاید یک پزشک عمومیبا پانزدهبیست سال سابقهی کار درآمدی در حد یک کارمند باسابقهی بانک داشته باشد اما با یک تفاوت اساسی: کارمند ساعت کاری مشخصی دارد و نیمیاز شبانهروزش در اختیار خودش است اما پزشک بختبرگشته باید شبها کشیک بدهد و پیوسته کمخوابی بکشد و روزی فقط یکی دو ساعت اوقات فراغت داشته باشد تا بتواند درآمدی نزدیک به آن کارمند بانک داشته باشد و البته از وامهای بیبهرهی خاص کارمندان هم (که در کمال شگفتی چهار پنج ساله آنها را صاحب خانه و اتوموبیل لوکس میکند) بهکل بیبهره است!
– بدیهیست که در این عرصه هم مانند تمام عرصهها، آدمهایی فاسد و بیوجدان حضور دارند. چاره در فرهنگسازی و نهایتاً بازرسی مدون و پیوسته و نامحسوس است. نتیجهی شلوغکاری و مردمفریبی در بزرگنمایی فساد مالی اقلیتی از پزشکان و تعمیم آن به کل جامعهی نگونبخت پزشکی (که کمترین خیری از جوانی ندیدهاند و در چهل سالگی بهسختی یکپنجم درآمد یک لولهکش را دارند)، از بین رفتن اعتماد کمرنگ مردم به پزشکان است. بر این باورم که در زمینهی اخلاق حرفهای و شفافیت مالی، باید بسیار سختگیرانه با پزشکان برخورد شود اما دلیلی ندارد این موضوع، نان سفرهی مردم باشد و باتومیشود در دست آنها تا نفرت همیشگیشان از پزشکان را بیش از پیش متبلور کنند.
– سینما و تلویزیون در ایران موقعیت فضاحتباری دارد. ایران یکی از مسدودترین و ممنوعترین کشورهای کرهی زمین است و دست فیلمنامهنویسان برای نوشتن بهکلی بسته است. عشق و جنسیت را که از سینما حذف کنیم تقریباً نود درصد همهی قصههای عالم را حذف کردهایم. تحمل نقد خشونت را هم نداشته باشیم همان بلایی نازل میشود که بر سر کیانوش عیاری با خانهی پدریاش آوار شد. از نابسامانیهای اجتماعی هم که بگوییم مثل عصبانی نیستم رضا درمیشیان به حبس میافتیم. در حوزهی شوخی و کمدی هم با هر کس که شوخی میکنیم باید مراقب طوفان اعتراضها باشیم و در وحشت تعطیلی و توقیف زندگی کنیم. سینما هیچ ربطی به عالم واقعیت ندارد. در عالم خیال همه چیز مجاز است. بداعت در شخصیتپردازی یعنی اینکه جنبههای نانموده و نامکشوفی از شخصیتها را عیان کنیم. یک پزشک میتواند فاسد باشد همانطور که یک قاضی، یک پلیس، یک روحانی، یک معلم، یک نمایندهی مجلس و یک وزیر هم میتواند فاسد باشد و نمونهی همه اینها را در تمام این سالها در کشور خودمان دیدهایم. اما حالا که جز پزشکان هیچیک از اقشار نامبرده را نمیتوان در هیچ فیلمیفاسد نشان داد (گناهکاران فرامرز قریبیان یک استثنا بود)، توصیهام به همصنفانم این است که بیخیال اعتراض به سریال آبکی مدیری بشوند (که حتی یک ثانیه هم نمیتواند خنده به لب بیاورد مگر در نمایش پشت صحنههایش که آن هم به خندهی بازیگران میخندیم و حتما میدانید که تماشای خندهی دیگران هم مثل خمیازه مسری است و لزوماً به دلیل خندهدار بودن اصل قضیه نیست) و بگذارند فتح بابی شود برای نقدپذیری حتی اگر کار از نقد گذشته و به هزل و لودگی رسیده باشد. بیایید یک جور دیگر به قضیه نگاه کنیم. طفلک مدیری مجالی برای جولان ندارد و در این هنگامهی کفگیر و دیگ، پزشکان را تنها مأمن خود دیده است. به پاس روزهای پرشماری که این کمدیساز بانمک خنده بر لبمان نشانده و حالمان را خوش کرده بیایید بیخیالش شویم، شاید دیگران هم از ما بیاموزند. بیایید از واکنش مازندرانیهای خونگرم به سریال پایتخت یاد بگیریم که مثل بعضی اقوام با شمشیر آخته مترصد عربدهکشی در پی هر اشاره و شوخی نیستند. کدامیک در نگاهمان محترمترند؟ آدمهای وسیعالقلب و بلندنظر یا عربدهکشهای خشن و زمخت همیشهمهاجم؟
پینوشت: همانطور که از اغلب کامنتها هم برمیآید ناراحتی اصلی مردم، درآمد پزشکان است. هر کس بابت کارش پول یامفت بگیرد نوش جانش است اما پزشکان اگر پول بگیرند مردم را میدوشند! به همین دلیل یک عدد پیتزا بیست هزار تومن است و ویزیت هشتاد درصد پزشکان ایرانی بالاجبار ۱۵ هزار تومن است. خواندن این لینک روشنگر را به همه کسانی که از پزشکان متنفرند پیشنهاد میکنم. اینجا
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز