من سوژهی متحرک یک طرح مبتدیانهام
راهم را میگیرم
از این سوی قاب
تا تیتراژ پایانی
پشت خستگی پلک شما
و منتظر میمانم
تا دوباره play شوم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سایت رسمی رضا کاظمی؛ فیلمساز، منتقد سینما، داستاننویس و شاعر
من سوژهی متحرک یک طرح مبتدیانهام
راهم را میگیرم
از این سوی قاب
تا تیتراژ پایانی
پشت خستگی پلک شما
و منتظر میمانم
تا دوباره play شوم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
هی میرسید و نمیرسید
مردی که روی دایره میدوید
*
پارهخطی ام
از A به B
در حسرت یک چرخش به سمت C
و بدتر از آن
شکستن قولنج کمر
*
مختصاتش این است:
نقطهای در حوالی صفر
بالاتر از یک لقمه نان
پایینتر از خط فقر
*
اگر فقط و فقط اگر
a زیرمجموعهی b باشد
در آن صورت
آخرش b خودش را چس خواهد کرد
*
چانهی مثلثی
پیشانی مستطیلی
دماغ هشتضلعی
چشم استوانهای
شانهی ذوزنقه
شکم هذلولی
پای پرانتزی
هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار امانش نمیدهد
*
تواتر اضمحلالاند
سینوسهای چرکی
کسینوسهای بازنشسته
*
دو خط موازی
به هم برسند یا نرسند
«تو» باید دلت بخواهد که ما به هم برسیم
یعنی انصافا خیلی خری!
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
این خیابان
زمستانها رفیقتر است
دیوارها
تا خود صبح کش میآیند
و خاطرههای کثیف را
پاک از یاد میبرند
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
در تشییع سیمینبانو، مادر غزل روزگار ما
در بیوفایی هر بند، زنده خواهی ماند
با زخم کاری لبخند، زنده خواهی ماند
آن سوی مرگ هنرمند، زندگی پیداست
از مردهات که بترسند، زنده خواهی ماند…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
عزیزکم
آمدنی، هویج یادت نرود
میخواهم از کلاهم خرگوش دربیاورم
کار من چشمبندی نیست
در هر کلاهی، خرگوشی هست
باید چشم باز کنیم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
میخواهم آخرین پنالتی را
شوت کنم وسط تماشاگران
و بعد سرم را طوری پایین بیندازم
که تمام دوربینهای جهان
برای همدردی فلاش بزنند
فردا تیتر اول روزنامهها خواهم شد:
مردی که میتوانست اما نزد
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
به ضرس قاطع بگویم
جز چند بار
هرگز بر در و دیوار مستراح عمومی چیزی ننوشتهام
جز برای رفع تنوع
برای مرحومان مغفور چسبیده به دیوار
ریش و سبیل نگذاشتهام
فقط همان یک بار پیش آمد که نیمهشب
روی دیوار یک تعمیرگاه نوشتم: زنده باد آزادی
با کمی رنگ و دستکاری
اصلش این بود: پنچرگیری و تنظیم باد آزادی
و حالا که فکر میکنم
با عرض معذرت
دو سه بار روی چنارهای آن خیابان دراز نوشتم : … توی این زندگی
شما زحمت نکشید جناب بازپرس!
اینجانب در کمال صحت و سلامت اعتراف میکنم
پا به پای خیابانهای این شهر خوشبخت
هرجا دستم رفت نوشتم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
بیا بهار تن من! به سایهسار تن من
بگو که دست تو سرد است و داغدار تن من
تمام دار و ندارم! رفیق لحظهی زارم!
بیا به وقت مصائب، به کارزار تن من
به انتظار فرشته، غزل غزل ننوشته
نشسته لعنت ابلیس، به انتظار تن من
ببین شکستگیام را، هجوم خستگیام را
به سمت گریه رها شو، بیا کنار تن من
تو رنگ خوب خدایی، خدا کند که بیایی
به میهمانی مرگم، به احتضار تن من
بیا ترانهی دیرم، به خلوت بد و پیرم
به سنگلاخ نگاهم، به گیرودار تن من
به جای بیخبریها، تمام دربهدریها
«نگاه کن به تموج، به انتشار تن من» *
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
زمستان
یکلنگهپا در انتظار رفتن است
لکلکها یکییکی
از تالاب پیر پر کشیدهاند
چشم شوم سرما
در خاکستر اسفند
جلز ولز میزند
در سوز بیسماجت باد
ایستادهام
بر درگاه بهار
بر جای دیروز آدمبرفی
و در خیال آفتاب
ذرهذره وا میروم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
هر زمستان
تاوان زمستان پیش است
و انتظار
تابوت روزهای مانده تا بهار
فریاد در تمنای آسمان
زندهبهگور میشود
و در نگاه خستهی گورکن
آسمان هی دور میشود
هی دور میشود…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
شما یادتان نیست
آن وقتها اوضاع همین بود
*
بیا مذاکره کنیم
این ماتیکهای جدید
لب پوستریختهات را
بیش از حد مجاز
غنیسازی میکنند
*
لولویی که ممه را برد
آبش را ریخت همانجایی که میسوخت
*
رانندهی عزیز! پنچر شدهای؟
نگران نباش
کاپوت را بزن بالا
با یک گل بهار نمیشود
*
پیرمرد جلوی آینه دستی به شکمش کشید: «بالا تعطیل و پایین تعطیل، میانتنه است این یا بینالتعطیلین؟»
*
دلار بالا کشید
ما پایین کشیدیم
بعدش که دلار پایین کشید
دیگر فرصتی نمانده بود برای بالا کشیدن
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز